ازپوشک گرفتن پسرم(بیست ماهگی)
پســـــــــر گلم محمدطاهای من، نمی دونم من کند شدم توی نوشتن کارهات یا تو داری زود بزرگ میشی...هر چی هست باعث شده جا بمونم از نوشتن تمام لذتهایی که این روزها در کنار هم داریم...اما دارم سعی میکنم سحری که خوردم و نماز و قرانم که خوندم بیام تا حداقل یک ساعت خاطراتتو برات بنویسم بعد بخوابم کلی از شیرین کاری هاتو ننوشتم اما الان پست های جدید میزارم و قدیمی هارو باتاریخ قبل برات میزارم که بخوانی و بدنی که منم همیشه عاشقت بودم ....... ماشالا هزار ماشالا اگه چشمم شورنباشه میخوام ازپسرم تعریف کنم وای که معمولا مامان باباهابچه هاشونو چشم میکنن و منم زمینه شوری چشم دارم پس همش میگم ماشالله ...اصلا عقده ای ...