محمدطاهای ما(جوجه طلایی ما)محمدطاهای ما(جوجه طلایی ما)، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

دردونه..یک عاشقانه آرام دگر

شب قدردگررر

کجایی پسرم دلگـــيرم! از تمـــام روزهايـی كه بودی ونشد سیر ببینمت...! برا تمـــام آروزهايی كــه برایت داشتم که بزرگ شوی و......... کجایی پسرم............................     مــــــــــــــــــــــــــابالاخره به هم خواهیم رسید آن خواب آن نشانه آن روشنایی پسرم می داند که مادرش ................   ...
4 تير 1395

دومین سال علی اصغرشدنت

یک عمر اگر روزه بگیریم و بگیرید و بگیرند؛ هم‌تا نشود با عطشِ خشکِ دهانِ علـــــــی‌اصغر... علی اصغر اگه مردی هم بشی واسه ما حسینی ها همون طفل شش ماهه هستی ومن فقط میگم رباب چه ها کشید که علی اصغرش تشنه.............ادامه نمیدم چون حقیرو ناتوانم در مقابل کلماتی که بیانگر ظلمی که بهت کردن واگر یک عمر گریه کنم مظلومیتت ومعصومیتت برام تکراری نمیشه علی اصغرم...... حال طفلکم چطوره؟خوبه ؟هواشو داری؟یادته بین ما یه قول هایی بود؟ دلتنگشم خیلیییییییییی باز توان ادامه دادن رو ندارم........... کاش دنیا بدونن که طفل شش ماهه پیش خدا چه عزتی داره و تو ضامن سلامتی محمدطاهای من شد...
2 اسفند 1393

من و خدا و فرشته آسمونیم

بوی ماه رمضان  که می دود میان فصل پاییزی دلم، دلتنگ اشک هایی می شوم که از سر دلتنگی تو ریخته ام.   بوی باران می آید و اما از سردلتنگی تو  گوله گوله تگرگ روی گونه هام میریزم. مثل بغضی که این روزها سرشارم کرده و هر روز میترکد و ثانیه ایی دگر داغ نبودنت را برایم تازه میکند. ماه رمضان  امسال 18 ماه رمضان امسال شب قدر امسال مرا به وهم غریبی فروبرده است.. .این زود آمدن ها ، این ابرها که اشک هایشان را می بلعند، این گرمای ناگهان، مرا می ترساند ... ماه رمضان امسال هوای غم دارد و می ترسم که این اندوه ابدی شود. اگه بودی الان 2سالت بود ودومین شب قدر و باهم بودیم.دردمن وترس من از ماه رمضان مرا آشفته تر میک...
22 تير 1393

دارم میریم بزنیم به دریا و با یه دنیا انرژی به استقبالت بشینیم ...........

زبان که بند بیاید، قلم هم جوهری برای نوشتن ندارد. مدام موج ها به سنگلاخ های ساحل می خورند و بی آنکه فرصتی داشته باشی تا دستی بر سرشان بکشی، زود خودشان را عقب می کشند و آرام همانطور که نگاهت به رفتنشان دوخته می شود محو می شوند.    دریا عجب جای عجیبی است. بزرگ و آرام است. تا چشم کار می کند آرام است. اما وقتی دلت را مبصر کنی دیگر آرامشی نمی بینی، فقط بزرگیش کوچکی دلت را به رخ موج ها می کشد. دلیلی ندارد موجی بر ساحل قلب کوچکت بخزد وقتی بزرگترین حرفی که درونش جا می شود هوا باشد.   به دریا نگاه کن، قرن هاست مردم حرف هایشان را در بطری گذاشته اند و به دریا سپرده اند. چه اشکهای عشاق دل شکسته و نشکسته ای که با قطرات دری...
7 شهريور 1392

خداااااا

خدا: بنده ي من نماز شب بخوان و آن يازده رکعت است بنده: خدايا !خسته ام!نمي توانم  خدا: بنده ي من، دو رکعت نماز شفع و يک رکعت نماز وتر بخوان.   بنده: خدايا !خسته ام برايم مشکل است نيمه شب بيدار شوم. خدا: بنده ي من قبل از خواب اين سه رکعت را بخوان. بنده: خدايا سه رکعت زياد است   خدا: بنده ي من فقط يک رکعت نماز وتر بخوان   بنده: خدايا !امروز خيلي خسته ام!آيا راه ديگري ندارد؟ خدا: بنده ي من قبل از خواب وضو بگير و رو به آسمان کن و بگو يا الله بنده: خدايا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم مي پرد!   خدا: بنده ي من همانجا که ...
7 مرداد 1392

همیشه کنارم باش

 وقتی تنها ميشمو احساس تنهايی تمام وجودمو فرا ميگيره يک ان ياد تو بيشترو بيشتر ميشه ... وای خدای من يه موقعهايی فکر ميکنم با خودم که اگه تو نبودی من ميخواستم به کی پناه ببرم از فرط بی پناهی تو اين دنيا. هر روزو هر لحظه زشتيهای دنيا رو با چشمای خودم ميبينم....پايين اومدن ارزش انسان بودنوو لحظه هايی که گريه نکردمو اشک نريختم به خاطر ظلم به انسانيت... چقدر سخته ديدن پير مردی با پشت خميده که با داشتن ۸ تا دختر با نگاهی ملتمس انقد تو رو خدا تو رو خدا ميکنه که يه ليف ازش بخری...اون لحظه با نگاه کردن توی چشماش چه حسی بهت دست ميده؟؟ وای ...................خدای من خدای من تو چقدر عظيمی.. انقدر عظيمی که درک عظمتت قلب بزرگی ميخواد. ...
4 مرداد 1392
1