محمدطاهای ما(جوجه طلایی ما)محمدطاهای ما(جوجه طلایی ما)، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

دردونه..یک عاشقانه آرام دگر

شازده طاها و دومروارید دیگه

            پاییــــــــــــــــز تنها فصلیه که از همون اولین روزش خودشو نشون می ده! کاش همه انسانها مثل پاییز باشن تا از همون روز اول رنگ و روی اصلیشون رو نشون بدن     جان دل مامان باشروع پاییز 1393برای خانواده 3نفره ما با سرک کشیدن دو تا مرواریدهای بالایی تو فسقل مامان  پیام آور روزهای خوشی رو برامون شده و من اینو به طالع نیک میگیرم و با انرژی بیشتر به استقبال پاییز و مهر ش میرم . آره جان دل مامان شما یه چندروزی بود که میزدی تو سر خودت من گفتم شاید کچل کردی خوشت اومده اما نگو ظاهرا درد دندن داشتی ...
1 مهر 1393

امام رضا و نذرمحمدطاها

      دلم مقیم حرم توست یا امام رضا(ع)   به حلقه های ضریحت دلم گره خورده... گره گشای من ،این بار این گره مگشای کـــاخ همـه شاهـان جهـان را که بگـردی دربــار کسـی پنجره فولاد نــدارد   هزارجور آدم با هزار خُلق و خَلقِ مختلف می‌آیند و در صفای صحنت مقیم می‌شوند ... چه فرق دارد برای تو اما ... نازِ آن مست ... یا نیازِ این دست ... وقتی که از کبوترها هم نمی‌گذری ...   تنها جایی که همهمه و شلوغیش ارامش بخشه.... حرم توست.... السلام علیک یا سلطان عشقـــ&hea...
15 شهريور 1393

دهمین ماهگرد مو طلایی

موطلایی مامان محمد طاهای ما مان تو و پدرت هیچی کم ندارید برای همه چیز من بودن ماه گردت مبـــــــــــــــــــــــــــــــــــارک .......جان دل مامان شروع دهمین ماه از تولدت شروع خوبی رو نداشتیم و متاسفانه تب شدید و ویروس و.......کلی دلشوره و عدم آرامش و...........کلی هم وزن کم کردی حدودا"800گرم و وزن شما در ده ماهگی 10400بود انشالله تا پایان ده ماهگی دوباره تپلی میشی. البته دکترت گفت همین الانم بالای نموداری........ فدات شم توتب میسوختی....... گوش درد داشتی اینم پایان مریض...
6 شهريور 1393

صبر مادرانه و شیطنت کودکانه تا8ماهگی

  شیطنت های وروجک مامان به روایت تصویر     اولین کارخرابی فسقل 4ماه بودی که کاموایی که مامان جون بافتنی باهاش میکردو سردرگم کردی اون دوتا پا رو که داره میره می بینی مامان اون پاهای تو . من تو آشپرخونه بودم خودت بیدارشدی از تخت اومدی پایین بدو رفتی تو این اتاق سراغ کامپیوتر اینجا 5ماه و بیست و 5روزت بود تو 5ماهگی یادگرفتی که وقتی صدات میکردم برمیگشتی و نگام میکردی و می خندیدی که بازم عکس wooooowاینجاهم خوب یادگرفتی که آتیش بسوزونی اینجاهم 6ماه بودی که یادگرفتی از بالا بلندی هال و آشپزخانه بیای تو آشپزخانه و بری سمت لباسشویی ساعت 12...
17 مرداد 1393

9ماهگی زردآلووووووووووووما

چه عاشقانه آرام آرام شیرین اما زود زود بزرگ شدی .9 ماهگیت مبارکـــــــــــــــــــ   شنیدی میگن چشم روی هم بزاری میگذره . واقعا این 9ماه باهم بودنمون خداروشکروماشالله چه شیرین و زود و آرام گذشت.............دوستت دارم وزن جگرطلا در نه ماهگی =10700کیلو قدجگرطلا در نه ماهگی=73سانت دورسر=47سانت این عکس و توبهداشت ازت گرفتم اینم تومسیربرگشت به خونه ازپارک داری میای بیرون صدای ضبط هم زیاد جاااااااااااااااااان دللللللللللللیییییییییییی بخدااااااااااااااا اینم آخرشب .تو و بابا و آنچه که از صبح گذشت ...
16 مرداد 1393

چهارشنبه و شب قدرمرابه وهم غریبی فرو میبرد......

سالگرد فرشته شدنت........ آسمونی شدنت......جاویدان شدن  2سالگیت ................نمیدونم تسلیت یامبارک. چون ازپیش من رفتی خوب غمه دیگه پس تسلیت اما چون فرشته ایی و پیش بهترینی حداقل واسه تو که الان بهترین جاهستی مبارکت باشه ...         مگر که جان به لب رسد که یادت از نظر رود چرا تو بی خبر ز ما رفتی؟؟!! چه می شود عیان شوی؟ مرا عزیز جان شوی ؟ بگو چرا؟ بگو کجا رفتی؟ دیده بر رهت دارم در دل شب تارم   دوستتون دارم هم تو هم داداشی هم بابایی         تاابد تا انتها........   ...
25 تير 1393

من و خدا و فرشته آسمونیم

بوی ماه رمضان  که می دود میان فصل پاییزی دلم، دلتنگ اشک هایی می شوم که از سر دلتنگی تو ریخته ام.   بوی باران می آید و اما از سردلتنگی تو  گوله گوله تگرگ روی گونه هام میریزم. مثل بغضی که این روزها سرشارم کرده و هر روز میترکد و ثانیه ایی دگر داغ نبودنت را برایم تازه میکند. ماه رمضان  امسال 18 ماه رمضان امسال شب قدر امسال مرا به وهم غریبی فروبرده است.. .این زود آمدن ها ، این ابرها که اشک هایشان را می بلعند، این گرمای ناگهان، مرا می ترساند ... ماه رمضان امسال هوای غم دارد و می ترسم که این اندوه ابدی شود. اگه بودی الان 2سالت بود ودومین شب قدر و باهم بودیم.دردمن وترس من از ماه رمضان مرا آشفته تر میک...
22 تير 1393

مرواریدهای دردونه نمایان شد

سلام ســـــــــــــــــــــــــلام صدتا سلام             من اومدم با تا دندونام   بالاخره بعد از کلی ناز و کرشمه و بیخوابی و بدخلقی دوتا مروادیدهای دردونه مامان باباش زد بیرون.. کی؟؟؟؟؟(هشت ماه و 10روزه) 11 تیر جمعه ماه رمضان متوجه شدم طاها  دندون در اورده.. الهههههههههههی مامان فدای توبشه .تولدت عیدغدیربود و پنج شنبه و سلام کردن مرواریدهات جمعه توماه مبارک رمضان انشالله همیشه اولین هاتو تو بهترینروزهای خداهدیه بگیری اونقدر ذوق زده شده بودیم که حسابی ماچیدیمش و زود به اجی یلدا زنگ زدیم و گفتیم  و آجی یلدا هم ...
15 تير 1393

طاها و نیکان

بههههههههههههههههله دست برقضاروز جمعه ناهار من و شما و بابایی و بابابزرگ رفتیم خونه عمو علی . ایییییییییییییی مادررررررررررر به قربانت آتیشی نبود که شما نسوزونید ددددد نیکان اینا هم رفته بودن خونه نویی (خونه خریدن و اثا ث کشی کرده بودن) ای فدای شما دو تا اتیش پاره ها خودتون ببینید دیگه بههههههههههههههله اینم اطاق نیکان که بمب ترکوندین دونفره پیش به سوی میز کامپیوتر نیکان:وای این چییییییییییییییییه ا طاها:مامان چی اوردی واسمون موتورسواریییییییییییییییییییییییی اول دوتایی تونو سوارکردیم دیدیم نخیر باهم سر ناسازگاری گذاشتید. ...
11 تير 1393