محمدطاهای ما(جوجه طلایی ما)محمدطاهای ما(جوجه طلایی ما)، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

دردونه..یک عاشقانه آرام دگر

19ماهگی پسرکم

سلام طاهااااااای من ای فدای تو بشم اینقدرشیرین زبون و مهربون و باوفا و باهوش شدی که تمام وقتم شده باتوبودن خیلی دیر به دیر آپ میشم اما میخوام یکم به خودم سختی بدم تا بروز بشم پس تاجایی که بتونم عکس های کودکیتوبه روایت تصویر میزارم عکس های موبایلی محمدطاها در19ماهگی  عاشق کودکی ها و مهربونی هاتم مامانم چشمام بازنمیشه الان ساعت 03:28است من برم بخوابم خدایا هزاران هزاربارشکرت ...
20 بهمن 1394

زرده بامزه

جوجه رنگی من داشتم توعکسات سرچ میکردم و پست میزاشتم  که چندتا عکس بامزه وشیرین کاری هات که تونستم شکارلحظه ها کنم ویادگاربشه رو دیدم ویهویی پستی که مینوشتمو ول کردم و یه عنوان  موضاعات این دفترچه خاطرات مجازیت اظاف کردم  بنام زرده بامزه .................... اما حیف که عکس ها کیفیت ندارن زرده بامزه ودوربین شکارلحظه ها زرده بامزه ودوربین شکارلحظه ها وسط خونه تکونی مامان جون که قالی هاشوداده بودقالی شویی میخوابیدی روقالیچه تادایی احمد تابت بده ( 13ماهگی) اینجوری خونه بابابزرگ میرفتی بالامیز و میپریدی منم شلوارتودراوردم ام...
2 مرداد 1394

گلچینی ازعکس های 14ماهگی

  دلبندمــــــــــــــــــــــ                این نوشته را برای تو مینویسم تویی که الان متحیرم ازکارهات ....تویی که هربار اومدم واست بنویسم بارفتارت بامحجوب و مودب بودنت منو متحیر کردی و نطقمو عوض کردی و .....ا مشب عموعلی و دایی احمد و دایی محمد ومسعود قرارگذاشتن همه باهم پلی استیشن بازی کنن تاسحر ..شب ساعت 1بود که بابامهدی یواشکی گولت زد و رفت و منم سعی کردم تو اطاق باهات بازی کنم تا حواست پرت بشه اما تو خیلی باهوش تراز این حرفایی گفتی بابا رفت من تا ساعت 3:30تمام سعی مو کردم که بخوابونمت اما تو تاچشمات میبست میگفتی بابا ......بردمت حمام کلی بازی کر...
5 تير 1394

آتلیه یکسالگی

  عکس های خام آتلیه یکسالگی موطلایی    پس از نه ماه انتظار، پس از گذران روزها و شبهای پر از دلهره و اضطراب، در یک لحظه بزرگ و خاص ، در لحظه ای فراتر از زمان و مکان ، در لحظه اتصال آسمان به زمین ، شاهد خلق یکی از بزرگترین معجزات الهی بودم و ... تو آمدی! .... هیچ حرفی برای گفتن ندارم و فقط چشمانم می گریند.... پسرم ! تمام این لحظات را تقدیم آمدنت می کنم. . محمدطای من. این روزها تکرار نمی شوند. دلم می خواهد ثانیه های با تو بودن رو ببلعم. نفس هام رو بشمارم. خنده هات رو ضبط کنم. چشمهاتو ، صداتو، ...
30 بهمن 1393
1