محمدطاهای ما(جوجه طلایی ما)محمدطاهای ما(جوجه طلایی ما)، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

دردونه..یک عاشقانه آرام دگر

بابا مهدی این اهنگ و................

  بابا مهدب این آهنگ وباتصور لحظه ایی که تو داری بدنیا میای هر روز گوش میکنه وقتی برای منم گذاشت که بشنوم خیلی بهم چسبید برای همین موزیک دفترچه خاطراتتو عوض کردم و اینو گذاشتم و اینم متنش........   *عاشق اینم که همش به ساعتم نگاه کنم* *قلبمو بی قرار تو لحظه رو چشم به راه کنم* *برای اینکه برسی فقط خدا خدا کنم* *من که دارم حس میکنم خود مو تو ثانیه هات* *دلم واست تنگ شده بود واسه خودت واسه هوات* *واسه یه ذره دیدنت حتی واسه صدای پات* *خیلی زیاد دوست دارم دوست دارم بیشتر از هر چی که هست* *زمستونم دوست داره چون سر راه تو نبست با نفساش* *حس میکنم حس میکنم وقت نفس کشیدنه* *ق...
26 اسفند 1392

بدون عنوان

سلام به فنقل گل خودم(طاهای من) دیروز رفتم دکتر از ساعت 9صبح تا 12:30تو انتظار بودم تا بالاخره نوبتم شد چه انتظار شیرینی بود برای شنیدن صدای قلبت و فهمیدن قد و وزنت و سالم بودنت . همین طوری که از این صندلی رو اون صندلی می نشستم تا اسممو صدا کنن یه نامه برات نوشتم اون نامه رو برات تو البوم خاطرات بارداریم یادگاری نگه می دارم تا روزی که بزرگ شدی و خواستی بابا بشی این ذوق و این حال و هوای من درک کنی وقتی خانوم دکتر معاینه ام کرد گفت همه چیز خوب و عالیه و هیچ مشکلی نداری بهش گفتم خانوم دکتر پسرم کوجولو نیست گفت میخوای دست و پاشو بگیری اومد دست گذاشت رو شکمم گفت این سرش اینم پاش از هیجان اشکم در اومده بود فقط گفتم الهی فداش شم . ...
26 اسفند 1392

بدون عنوان

سلام به پسرگلم که هرروز که بزرگتر میشه مامانو کم تر اذیت میکنه طاهای من .دیشب با بابامهدی رفتیم بیرون یه تابی بخوریم و یه شامی بخوریم .برات دو تا بلوز سفید خوشکل خریدیم و اومدیم از مغازه بیرون دیدم بابا مهدی غیبش زده رفتم تو مغازه اطراف دیدم داره تو لباس ورزشی ها تاب میخوره گفتم خوب مهدی همیشه از این مغازه ها خوشش میاد اما این بار رفته بود برای پسر گلش به بلوز شلواری کوچولو تیم ایتالیا که برای 5ماهگیت خوبه گرفته بود خیلی باهاله.این جورا که بوش میاد قراره دو تایی این لباستونو بپوشیدو بشینید جلو تلویزیون و تخمه خوردن و .............. الهی فدات شم .فداتون شم مامانم خیلی منتظر اومدنتم برای اومدنت بی تاب شدم. هر وقت دلتنگت میشم ...
26 اسفند 1392

یه عکس از بابای خوش تیپت

اینم عکس بابامهدی کت و شلوار دامادی آخرین روز سال 88توباغ برای فیلمبرداری البته الان این کت و شلوار عمرا بره تو تنش . من دوست دارم تو این شکلی بشی هم اخلاقت هم قیافه ات .اینا رو به خودش نگیم بهتره . حالا اگه عمه هات این عکس و ببینن مخصوصا عمه شهنازت میدونی چی میگن:وا ی قربونش برم عزیز دلم فداش شم .البته عمه شهنازت همیشه میگه مامان و بابا طاها دوتاشون خوشکلن پسرشون هم خوشکل میشه اما دلش برای مهدی میتپه. بابا مهدی رو خیلی دوست داره بزرگ شدی خودش بهت میگه چرا ...
26 اسفند 1392

تولدعمه خاله

عمه خاله راحله جون من و بابا خوش تیپمو و مامانی 1391/02/07   تولدتو بهت تبریک میگیم بوس ماچ این کیک تولدو از ما قبول کن 1 2 3 حالا فوتش کن .وای عمه خاله جان خودت مواظب باشید موقع فوت کردن دوباره مامانم از روی تخت تو حیاط نیوفته بره تو خاره راستی عمه خاله مواظب باش این کیک رو وارونه نکنی ها آخه مامانم همه چی رو به من گفته. ...
26 اسفند 1392

عموها

  سلام به طاهای خودم این عکسو برات گذاشتم تا خیالت راحت بشه بابایی زشت نیست و گول حرفای عمه خاله رو نخوری . از سمت راست شروع میکنیم عمو عباس منه یعنی شوهر خاله منه و من از کوچیکی خیلی دوستش داشتم و بهش میگفتم عمو و اونم به من می گه دخترم و عمه خاله هم دختر همین عمو می شه عمو عباس دادش بابا مهدی میشه بابامهدی هم برای عمو عباس مث پسرش رضا میمونه و بابا مهدی بهترین روزهاشو تو خونه عمو عباس و خاله مژکان داره و ما اونا رو خیلی دوست داریم همین طور رضا پسرش و عمه خاله راحله رو که الان ازدواج کرده . طاهای مامان الهی من دورت بگردم از اون جایی که من و بابا عمو و خاله رو خیلی دوست داریم و اوناهم ما رو خیلی دوست دارن ما دوست دا...
26 اسفند 1392

طاها تو دل مامانش مث ماهی برای اولین بار حرکت کرد

وای خدای من طاهای من برای اولین بار در تاریخ 1391/02/13مثل ماهی تو دل مامانش حرکت کرد. از سمت راست حرکت کرد اومد چپ و بعد از چپ دوباره رفت راست. جونمی عشقمی عاشقتم مامانی خدایا تا مرداد بهم صبر بده بی تابم نکن دوست دارم فقط بوش کنم و نگاش کنم و دستای ریزشو بگیرم و ............. ا ی خدا من عاشق یه لحظه دیگه هم هستم شاید از نظر مهدی بی رحمی باشه اما من دوست دارم ببینم چون آیدا رو دیدم و دلم رفت حالا طاها هم باید ببینم دوست دارم اون حریص بودنش به شیر و با لبای باز دنبال شیر و با بو کردن  شیر و پیداکردن و ببینم .اون عجزو ناتوانی که خدا در نوزاد دمیده و و من مادر می تونم بهش راه و روششو نشون بدم ببینم ....
26 اسفند 1392

شروع هفت ماهگیت مبارک

عزیزدل مامان .پسرمامان .دردونه مامان تو داری بزرگ میشی و فقط 3ماه مونده تا اومدنت نمی دونی چقدرخوشحالم . من و تو الان باهم وارد ماه هفتم شدیم و یه جورایی اون روزای سختو پشت سر گذاشیم . منم حالم بهترشده و غذاخوردنم خوب شده الهی شکر فقط 3ماه و 9روز دیگه مونده تا دیدار من و تو . طاهای من .عزیزدلم.من و بابا خیلی خیلی منتظراومدن توییم ...
26 اسفند 1392

تولد عشقم

    همسفرمن ... زندگي دفتري از خاطره است يك نفر در دل شب ، يك نفر در دل خاك يك نفر همدم خوشبختي هاست ، يك نفر همسفر سختي هاست چشم تا باز كنيم عمرمان مي گذرد ، ما همه همسفريم...................   همسر عزیزم.... بیست و پنجم اردیبهشت ماه برایم یکی از زیبا ترین روزهای خداست... تولدت مبارک! من و طاها امروزو برات جشن گرفتیم و صبح بعد ازاینکه من رفتم صدای قلب پسرگلموشنیدم و از صحت و سلامتش مطمئن شدمهردوباهم رفتیم خرید و یه هدیه خیلی کوچولو برای عشقمون خریدیم. من وطاها عاشقانه دوستت داریم خدایا وقتی به گذشته فکر میکنم و بیادمیارم که این چندمین ساله که من تولدو عشقمو بهش...
26 اسفند 1392