محمدطاهای ما(جوجه طلایی ما)محمدطاهای ما(جوجه طلایی ما)، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره

دردونه..یک عاشقانه آرام دگر

من به هر حال که باشم به تو می اندیشم ای خدای خوبی ها

روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد . روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد . و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست . گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی ها...
26 اسفند 1392

فرشته ایی بنام مادر

کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید: می‌گویند فردا شما مرا به زمین می‌فرستید، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می‌توانم برای زندگی به آنجا بروم؟   خداوند پاسخ داد: در میان تعداد بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفته ام، او از تو نگهداری خواهد کرد. اما کودک هنوز اطمینان نداشت که می‌خواهد برود یا نه... اما اینجا در بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و این‌ها برای شادی من کافی هستند... خداوند لبخند زد: فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد... ...
26 اسفند 1392

خداکجاست؟؟؟؟؟؟؟؟

آرامش در پرتو نیایش ای خدای مهربان، نمی دانم چه حكمتی داشته است اینكه تو با آن همه عظمت و بزرگی ات كه در مخیله هیچ كس نمی گنجد اجازه داده ای كه بنده ای ناچیز این چنین بی واسطه با تو سخن بگوید. مقام كبریایی تو كجا و بنده حقیر كجا؟ عرش اعلی كجا و زمین خاكی كجا؟ حی لایموت كجا و عبد فانی كجا؟ ذات پاك و مقدس كجا و موجود سراسر تقصیر كجا؟ اما می دانم هر چه هست تو فراتر از آنی كه عظمت لطف تو را تجسم كنم. خدایا، اگر تو اجازه نمی دادی این چنین صمیمانه و خودمانی با تو گفتگو كنم، آنگاه باید در گفتگو با چه كسی دلم را تسكین می دادم؟ به كدام رحمت بی انتها متوصل می شدم تا در مشكلات و گرفتاری های دنیا احساس نومیدی و شكست در وجودم رخنه نكند؟ كد...
26 اسفند 1392

سلام خداجونم

خدا جانم سلام ! ای خدا ! ای مهربان ترین مهربانانم ! ای خدا ! ای تنها مهربان و یکتا بخشنده‌ام ! به خدا که دوستت دارم خدا ! ا ی خدای رحمن و رحیم ! ای که عاشق تمام نام های تو ام! یا لطیفِ جبار و یا عزیزِ قهار! خدا جانم ! به کدام نام بخوانمت که بیشتر دوستم داشته باشی؟ خدایا دوست داری به چه نامی بخوانمت؟ ای که بهترین نام‌ها از توست! و ای که نکوترین نام‌ها توراست! ای نکونام ترینم! به کدام نام نکویت بخوانم که خیره نگاهم کنی؟ چگونه باشم که دلخواه تو باشم ای دلخواهترین؟ الله جانم دوست داری چگونه صدایت کنم و چگونه بخوانمت؟ خدا ! چگ...
26 اسفند 1392

دستای پر نیازمو ببین

وای خدا چقدر برامون سخته وسایل طاهاعزیز دلموبادستای خودم جمع کردم گذاشتم تو کارتن و بردم خونه بابام خدا تو خودت دیدی من و مهدی چقدر آتیش گرفتیم و گریه کردیم خدایا خدااااااااااااااااا چرا مارو نمی بینی من دارم میمیرم  وسایلای پچه امو جمع کردم و بردم خونه بابام داشتم ذوب می شدم نمی تونستم تو چشمای کسی نگاه کنم اییییییییییییییییییییییی خداااااااااااااااااااااا تو با من چه کردی؟ من این دلتنگیمو کجا ببرم وقتی داشتم اون وسایل هایی که دونه دونه با یه دنیا ذوق خریده بودمو جمع م یکردم قول داده بودم گریه نکنم داشتم از سرتا پا گور می گرفتم تموم بدنم داغ شده بود و بغض نهفته داشتم...
26 اسفند 1392

هرقدر هم که محکم باشی

هــر قدر هـــــم کـــه محکــــم باشــــی یـــک لبخنـــــد یـــک نگــــــــاه یـک عطر آشنـا یــک صــــــــدا یــک یـــــــــــاد یک دلتنگی یه جای خالی دیدن کشاب خالیش دیدن وبلاگ پر تز عشق و انتظارش دیدن فیلم های بارداری دیدن تمومی تدارکات واسه اومدنش دیدن شیری که ای وای داره خشک میشه دیدن جای بخیه به اندازه یه سرخوشکلش دیدن ویدئوهاش دیدن اشک همسرت .................................... همه و همه از درون داغونـــت می کــــند و تو تاریک یخودتو گم  می کنی فقط میتونم بگم خدا من راضیم به رضایت فرشته کوچولو من حالت خو...
26 اسفند 1392

دوستت دارم

میگن:        وقتی به دنیا میای همه می خندن و تو گریانی        وقتی هم می ری سعی کن تو خندان باشی و دیگران گریان        تو اومدی و زود رفتی باتبسم و ارامشی که من هیچ وقت ندیدم و ما برزخی از اشک بودیم         از آدمایی که میان عیادتم و با آبمویه میان بدم میاد من دوست داشتم گل و شیرینی بیارن      اما حق دارن من که سبد نوزادم خالیه صدای گریه بچه ها و قربون صدقه ماما نها تو بیمارستان و دستای خالی من .صدای تبریک ملاقات کننده های اونا و صدا یمهدی که خدا بزرگه تو گوش...
26 اسفند 1392

خدایا تنهامون نزار

روزی پدری دست خود را روی شانه پسر خود گذاشت و گفت من قویترم یا تو ؟ پسر گفت : من پدر جا خورده و دوباره پرسید من قویترم یا تو؟  پسر گفت : من پدر بغض کرد ودوباره پرسید من قویترم یا تو؟  پسر گفت : من پدر ازجابلند شد چند قدم باناراحتی و اشک از پسرش دور شد و دوباره پرسید من قویترم یا تو؟  پسر گفت : تو ...  پدر گفت چون من ناراحت شدم گفتی من قویترم ؟ پسر گفت نه آن سه باری که گفتم من از تو قویترم چون دستت روی شانه ام بود پشتم به کوهی مثل تو گرم بود اما وقتی دستت را برداشتی دیدم بی تو چیزی نیستم .   حکایت اون پسره منم و اون پدر خدایا خود خود خ...
26 اسفند 1392

19قدر(روزفرشته شدن طاهای من)

برای پاره تنم (9ماه در حسرت  بوسیدنت و بغل کردنت روزای سختو تحمل کردم غافل از اینکه یه عمرحسرت دیدنتو خدا به دلم گذاشت یه عمر حسادت به اون لبی که تو رو بوسید اما من که 9ماه انتظارتو کشیدم منتظر بودم گرمای تنتو حس کنم اما غافل از اینکه لیاقت نداشتم پیشونی سردو بی جون تو حتی برای یه ثانیه ببوسم .آخه ای خدا چی بگم که دارم آتیشم میگیرم حسرت اون دستایی رو میخورم که طاهای منو بغل کرد و رفته تحویل داده ا یخدا من 9ماه حملش کردم اما تن بی جونو ضعیفشو گذاشتی تو دستایی یکی دیگه که بره تحویل بده   اخه فداش بشم اخی قربونش بشم اخی من فداش بشم مامانت بمیره برات بمیرم برای تن بی جونت که من و بابا برای 100گرم 100گرم وزنت از دل و جون تل...
26 اسفند 1392