محمدطاهای ما(جوجه طلایی ما)محمدطاهای ما(جوجه طلایی ما)، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

دردونه..یک عاشقانه آرام دگر

صبر مادرانه و شیطنت کودکانه تا8ماهگی

  شیطنت های وروجک مامان به روایت تصویر     اولین کارخرابی فسقل 4ماه بودی که کاموایی که مامان جون بافتنی باهاش میکردو سردرگم کردی اون دوتا پا رو که داره میره می بینی مامان اون پاهای تو . من تو آشپرخونه بودم خودت بیدارشدی از تخت اومدی پایین بدو رفتی تو این اتاق سراغ کامپیوتر اینجا 5ماه و بیست و 5روزت بود تو 5ماهگی یادگرفتی که وقتی صدات میکردم برمیگشتی و نگام میکردی و می خندیدی که بازم عکس wooooowاینجاهم خوب یادگرفتی که آتیش بسوزونی اینجاهم 6ماه بودی که یادگرفتی از بالا بلندی هال و آشپزخانه بیای تو آشپزخانه و بری سمت لباسشویی ساعت 12...
17 مرداد 1393

9ماهگی زردآلووووووووووووما

چه عاشقانه آرام آرام شیرین اما زود زود بزرگ شدی .9 ماهگیت مبارکـــــــــــــــــــ   شنیدی میگن چشم روی هم بزاری میگذره . واقعا این 9ماه باهم بودنمون خداروشکروماشالله چه شیرین و زود و آرام گذشت.............دوستت دارم وزن جگرطلا در نه ماهگی =10700کیلو قدجگرطلا در نه ماهگی=73سانت دورسر=47سانت این عکس و توبهداشت ازت گرفتم اینم تومسیربرگشت به خونه ازپارک داری میای بیرون صدای ضبط هم زیاد جاااااااااااااااااان دللللللللللللیییییییییییی بخدااااااااااااااا اینم آخرشب .تو و بابا و آنچه که از صبح گذشت ...
16 مرداد 1393

چهارشنبه و شب قدرمرابه وهم غریبی فرو میبرد......

سالگرد فرشته شدنت........ آسمونی شدنت......جاویدان شدن  2سالگیت ................نمیدونم تسلیت یامبارک. چون ازپیش من رفتی خوب غمه دیگه پس تسلیت اما چون فرشته ایی و پیش بهترینی حداقل واسه تو که الان بهترین جاهستی مبارکت باشه ...         مگر که جان به لب رسد که یادت از نظر رود چرا تو بی خبر ز ما رفتی؟؟!! چه می شود عیان شوی؟ مرا عزیز جان شوی ؟ بگو چرا؟ بگو کجا رفتی؟ دیده بر رهت دارم در دل شب تارم   دوستتون دارم هم تو هم داداشی هم بابایی         تاابد تا انتها........   ...
25 تير 1393

من و خدا و فرشته آسمونیم

بوی ماه رمضان  که می دود میان فصل پاییزی دلم، دلتنگ اشک هایی می شوم که از سر دلتنگی تو ریخته ام.   بوی باران می آید و اما از سردلتنگی تو  گوله گوله تگرگ روی گونه هام میریزم. مثل بغضی که این روزها سرشارم کرده و هر روز میترکد و ثانیه ایی دگر داغ نبودنت را برایم تازه میکند. ماه رمضان  امسال 18 ماه رمضان امسال شب قدر امسال مرا به وهم غریبی فروبرده است.. .این زود آمدن ها ، این ابرها که اشک هایشان را می بلعند، این گرمای ناگهان، مرا می ترساند ... ماه رمضان امسال هوای غم دارد و می ترسم که این اندوه ابدی شود. اگه بودی الان 2سالت بود ودومین شب قدر و باهم بودیم.دردمن وترس من از ماه رمضان مرا آشفته تر میک...
22 تير 1393

مرواریدهای دردونه نمایان شد

سلام ســـــــــــــــــــــــــلام صدتا سلام             من اومدم با تا دندونام   بالاخره بعد از کلی ناز و کرشمه و بیخوابی و بدخلقی دوتا مروادیدهای دردونه مامان باباش زد بیرون.. کی؟؟؟؟؟(هشت ماه و 10روزه) 11 تیر جمعه ماه رمضان متوجه شدم طاها  دندون در اورده.. الهههههههههههی مامان فدای توبشه .تولدت عیدغدیربود و پنج شنبه و سلام کردن مرواریدهات جمعه توماه مبارک رمضان انشالله همیشه اولین هاتو تو بهترینروزهای خداهدیه بگیری اونقدر ذوق زده شده بودیم که حسابی ماچیدیمش و زود به اجی یلدا زنگ زدیم و گفتیم  و آجی یلدا هم ...
15 تير 1393

طاها و نیکان

بههههههههههههههههله دست برقضاروز جمعه ناهار من و شما و بابایی و بابابزرگ رفتیم خونه عمو علی . ایییییییییییییی مادررررررررررر به قربانت آتیشی نبود که شما نسوزونید ددددد نیکان اینا هم رفته بودن خونه نویی (خونه خریدن و اثا ث کشی کرده بودن) ای فدای شما دو تا اتیش پاره ها خودتون ببینید دیگه بههههههههههههههله اینم اطاق نیکان که بمب ترکوندین دونفره پیش به سوی میز کامپیوتر نیکان:وای این چییییییییییییییییه ا طاها:مامان چی اوردی واسمون موتورسواریییییییییییییییییییییییی اول دوتایی تونو سوارکردیم دیدیم نخیر باهم سر ناسازگاری گذاشتید. ...
11 تير 1393

هشتمین ماه گردت رو آذین می بندیم

   هشتمین ماه گردت را آذین می بندیم                                                                             روز تولد تو میلاد عشق پاکه...........برای شکر این روز پیشانیم به خاکه خدایاااااااااسپاس   فدای تو بشم تو فکربودم که تو تولد هشت ماهگی چی واست به یادگار بزارم ...
5 تير 1393

درهم برهم

سلام فسقلکم نفسمممممممممممم جااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان دلــــــــــــــــــــــــــــــم چندتا  عکس توی این چندماه گرفتم  بدون سوژه است اما خیلی دوستشون دارم و هربار خواستم یزارم تو دفترچه خاطرات مجازیت نشده . اینجا  4ماهه بودی که رفتیم بازار دیلم فدات شم .پشه بدجنس ببین لپ پسرمو چکارکرده می خواستیم بریم دارو رحمه شما گل پسری تازه پف پف یکردن یادگرفته بودی پوف پوف قربون این لبای ریزت بشم که پوف پوف میکنی بههههههههههههههله خاله زهرا تحمل نیورد و چروندت قربوت زردک ها نهههههههههههههههههه نهههههههههههه   ...
3 تير 1393