طاها و نیکان
بههههههههههههههههله دست برقضاروز جمعه ناهار من و شما و بابایی و بابابزرگ رفتیم خونه عمو علی . ایییییییییییییی مادررررررررررر به قربانت آتیشی نبود که شما نسوزونید ددددد نیکان اینا هم رفته بودن خونه نویی (خونه خریدن و اثا ث کشی کرده بودن) ای فدای شما دو تا اتیش پاره ها خودتون ببینید دیگه بههههههههههههههله اینم اطاق نیکان که بمب ترکوندین دونفره پیش به سوی میز کامپیوتر نیکان:وای این چییییییییییییییییه ا طاها:مامان چی اوردی واسمون موتورسواریییییییییییییییییییییییی اول دوتایی تونو سوارکردیم دیدیم نخیر باهم سر ناسازگاری گذاشتید. ...