حج بابابزرگ
خوب گل پسری
با باباجون رفتیم بوشهر و برگشتیم تا بابابزرگ از سفر خانه خدا برگشت و تو این رفت و آمد های ما به
اهوازواسه بدرقه و استقبال بابابزرگ من یه تعداد عکس از شما گرفتم که زیاد حوصله تون سر نره.
از 7تا 18اردیبهشت به روایت تصویر
توی مسیر بدرقه به اهواز توی بغل باباجون خوابت برد
باباجون فرستادت عقب که بدن درد نگیری
بیدارشدی و اولین بیسکویت مادر و من مادر بهت دادم
رسیدبم فرودگاه اهواز و با باباجون خداحافظی کنیم شما گل پسری خواب بودی و دیگه نخواستیم بدخوای بشی باباجون و بابامهدی کریرتو بلند کردن اما شما تو خوابم هوشیاری و متوجه شدی.
قربون چهره خواب و پر از سوال و خشمت بشم من
اینجا هم عمو مهرداد دید چشمات قرمزه عینک ریبن آبادانی شو گذاشت روی چشمای ناز شما
اما باز هم مبهم بودیو دنبال جواب بودی و بالاخره جواب و یافتی و لبخند ناز همیشه ات
بابای بابابزرگ
اینجا ناهار خونه عمو مهران دعوت بودیم که همگی باهم بریم اهواز استقبال بابابزرگ
صبح اومدم تو حمام قمبل نازتو بشورم اما بابا هم توی اون یکی حمام بود و آب سرد وگرم شد و پاهای نازت سوخت و قرمز شد واسه همین دیگه جوراب پای ناز شما نکردم
اینجه عمه شهناز دلش نیومد روی صندلی بخوابی بغلت کردو گفت ای ننه شوکت ای کاش بودی و جوجه رنگی رو می دیدی
بیدارشدی و زل زدی به عمه شهناز که داشت واست نی نای نای میکرد
بههههههههههههله رسیدیم و حاجی رو ماچیدیم و حالا بزن و برقص
عاشق این بازی های مهیجی
حالا نوبت نیکان شده که بره تو آسمون
حالا نوبت عمو علی ایه که بندازت بالا(اولین عکس جوجه رنگی و عمو علی)
اینم یه عکس خانوادگی با عمو علی و زنعمو سحر و نیکان فسقل
یه عکس دونفره با عمو مهرداد(اولین عکس با عمو مهرداد)
البته عمو مهرداد اصلا دیش داشه ایی نیست منم مثل تو وقتی دیدم با این لباس می خواد بشینه پشت ماشین تا اهواز
بههههههههههله عمو رضا داشت حرص می خورد که طاهارو ببر توسایه.
اخرخودش اومد تورو از بازی های مهیج جداساخت وبردت توی سایه
اینم یه عکس دسته جمعی بجز عمومهران و مسعود(ماشینشون توی جاده خراب شد و ...)
گوسفندو قربونی کردیم وخونشو زدیم به پای جوجه رنگی هامون(طاها و نیکان)
عمه پای شمارو تو کفش حاجی کرد پشت سر حاجی(اولین عکس دونفره جوجه رنگی و عمه طیبه)
بابابزرگ:محمدطاها بیا یه عکس با من پیر بگیر
محمدطاها:
بابابزرگ:بیا بابا
محمدطاها:......
بابابزرگ:نیکان بابا بشین یه عکسی بگیریم
نیکان:
بابابزرگ:نیکان بابا
نیکان:.......
نیکان به طاها:طاها بیا یه عکسی بندازیم
در حین تصمیم گیری بودید که من عکس و گرفتم
بابابزرگ و بابا و عموها
بابابزرگ و مامان و زنعموها(اگه گفتی من کدومم)
تو کجا رفتی مامان
بابابزرگ و باباجون وخاله
طاهاشد
بههههههههههله
اینم از خانواده سه نفره ما
تولد مجتبی
باآرزوی بهترین ها برای بهترین ها