محمدطاهای ما(جوجه طلایی ما)محمدطاهای ما(جوجه طلایی ما)، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

دردونه..یک عاشقانه آرام دگر

ماه رمضان ومحمدطاها

1393/7/19 22:37
نویسنده : مامان بی تاب
2,016 بازدید
اشتراک گذاری

بار خدایا !

وسوسه های نفس نگذاشت جانم در نهر رجب تطهیر شود.

از در آویختگان درخت طوبای شعبان هم که نبودم. ترحم فرما و در دریای رحمت رمضانت مسقرم نما.
 

 

جان دل مامان .......

اول از همه بزار یه خبری بهت بدم توی ماه رمضان 93که تو مهمون خونه ما و دل و جان ماهستی رسانه هااعلام کردن که :بيشترين اسم انتخابي دختر و پسر در ماه رمضان نازنین زهرا و محمدطاها بوده است و از این موضوع خیلی خرسندم

موطلایی مامان خیلی دیر دارم برات آپ میکنم اخه ماشالله به جونت خیلی کنجکاو و فضولی و یه بار هم کاکل آپ کردم قبل از اینکه بیام بزنم دکمه ثبت و تو فضول تلفن وگذاشتی زیر پات خودتو رسوندی به کیبرد و همه رو پاک کردی اینم عکسش ..........

ببین مادر ماشالله به این همه هوش به قول باباجون بوشهری ازبس پسرم باهوشه..

اندراحوالات ماه رمضان و محمدطاها به روایت تصویر

اولین سفره افطاری خانواده 3نفر ما

فدات شم تا زولبیا بامیه رو دیدی تعجب کردی

                       

اولین افطاری دعوت خاله زهرا خونه مامان جون

اینجاهم پف پف کردن یادگرفته بودی اینقدهههههههههه جگرمیشدی

توی عکس سومی هم که اخی آیدا تا هواسش به دوربین پرت شد مثل شیر جوجه اشو از تو بشقابش بلعیدی

  محبت   محبت

نذری آش رشته خونه خودمون

سردیگ و که بازکردیم الله و محمد و میشد خوند

اینم کل دیگ که کامل دادیمش حسینیه واسه شب قدر


اینم سهم ما مزین شده بنام طاها

نذری مامان جون اینا خونه مامان جون

مهمانی افطاری ما که خانواده بابا رو دعوت کردیم

همکاری من و شازده پسر............به روایت تصویر

سرسفره افطار از بغل زنعمو بهاره دورنمیشدی....

خدایی زنعمومهربونی داری مامان جونم


این کلاه هم زنعمو بهت دادگلم

 

آخرشب هم رفتیم پارک پایین

ســــــــــــــــــــــــــر

این عکسم یادگاری گذاشتم ار حرص و جوش های دیانا وقتی طاها ازنیکان می زد جلو میگفت نیکان برو دیگه عصبانی

پشت سر نیکان میایستاد میگفت برو برو دیگه......

آخرش اومن نیکان و بغل کرد یه پله برد بالاتر که یعنی نیکان از طاها عقب نباشه خندونک

تو هم متوجه این نبرد نابرابرشدی و ازادامه راه انصراف دادی

واومدی پایین و جستجودرپارک

چی یافتی مامان...........

یادش بخیر

بابای پارک و رفتیم خونه وشب همه موندن خونه ما

وفرداشب دعوتی افطاری خونه عمومهران رفتیم و آب جانانه زدید به تن

پایان آب بازی

ماو طاهاو شب قدر

         

جام جهانی ...ماه رمضان....

توی ماه رمضان نی نی خاله سودابه به دنیا اومد بنابه دلایلی به من زنگ زدن که اگه میشه بیا به نی نی مون شب بده اومدن دنبال من مامان جون رفتیم بیمارستان اینم عکس باراد خان

یه اتفاق بد هم توی ماه رمضان داشتیم چون الان چندساله که روزه نگرفتم یواشکی اومدم یه روز رو روزه گرفتم والبته یه ذره هم از آدمای اطرافم حرص خورده بودم و زد به معده ام و ناچارا بستری ام کردن و شستشو معده دادن این عکس هم بابامهدی یواشکی ازم گرفته

عاشقانه دوستت دارممممممممممم

پسندها (3)

نظرات (1)

فروغ
20 مهر 93 13:02
عکسهای ماه رمضون خیلی چسبید به جز عکس آخری!
مامان بی تاب
پاسخ
سلام فدات شم اره میدونم اما مهدی میگه خوب و بدو برای محمدطاها بنویس