محمدطاهای ما(جوجه طلایی ما)محمدطاهای ما(جوجه طلایی ما)، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

دردونه..یک عاشقانه آرام دگر

نوروز93و5ماهگی جوجه رنگی

1393/3/1 17:33
نویسنده : مامان بی تاب
2,334 بازدید
اشتراک گذاری

الهی فدای تو گل پسری بشم من

خدارو هزاران هزار مرتبه سپاس میکنم واسه داشتن دو مرد زندگیم

خیلی خیلی شکرت خدا که

جوجه رنگی من تو بغل من و باباشه..............

من و بابایی سعی کردیم  امسال و به بهترین نحو برنامه ریزی کنیم تا اولین نوروز و با هم در کنار تموم اونایی که دوستشون داریم و دوستمون دارن و شادباشیم به همین علت تو این ایام عید باتوجه به مرخصی بابا مسافرت های زیادی رفتیم که از گرما رفتیم تو سرما و از برف  و کوه رفتیم دریا و بوشهر

روزعید ساعت 6:30از آبادان به قصد ماهشهر که سال تحویل همه خونه خاله زهرا باشیم زدیم بیرون و سال تحویل ساعت 8:15بود.خداروشکر ما 7:45 رسیدیم و سال تحویل شدو ...

 

خونه خاله زهرا سال تحویل.....................

صبح عید داشتیم میرفتیم خونه خاله میترا(خاله مامان)و باباجون(عموعباس)اونجا منتظرت بودو مرتب زنگ میزدکه پسرمو بیاریددیگه...

توی بغل پسرعمورضا توی پارک ارم ماهشهر

توی بغل  عموحامد(شوهرعمه خاله)و اون سمت راستی هم که بابامهدی (عزیزدل من وشما)

اومدیم آبادان خونه باباجون غلام (وبازهم شما و رضا)

طاها و نیکان تو بغل باباجون غلام و خان عموشون

واااااااااااااااااااااااااااااایییییییییییی خوابتون گرفته اینجا نفســـــــــــــــــــــــــــم

و خواب عمیق نوروزی در کنار باباجون

رفتیم یه روستا (منیوحی)و این یه عکس فانتزی از عمه خاله

دو تا جگرطلاها مجذوب فواره آب شدن.

اینجا هم مضیف (مهمون خونه)همون روستاست........وسه پسرعمو.......

محمدطاها 5ماه و مجتبی 10ساله و رضا مهندسی که در حال خدمت به دولته

آغازسفر به شهرکرد(چغاخور.بلداجی)

تفریحات سالم شازده پسر اعم از(سرسره سواری و استفاده از میله وزنه برداری به جای بارفیکس.تاب سواری .باروروک تو سالن بیلیارد گازدادن.ماشین سواری.کریر سواریو..........)

اینجه چغاخور(من و خاله و مامان جونi love u niniweblog )

طاها و دایی محمد

باباجون عباس و پهلوون بابایی(فدای تو و باباجونت بشم)

بالاخره رسیدیم بوشهر و خونه عمه شهناز(حمیدرضا و مرتضی)

حمامت دادم و دادمت بیرون و همهخ با هم لباس تنت کردن (عمه شهناز .بابامهدی.حمیدرضا.مرتضی.عمو علیرضا)

خونه باباجون(خان عمو)و درحال گرفتن عیدی های فراووووون

خونه عمه مهناز

خونه عمه شهناز

فدای لوس بازیهاتـــــــــــــــــــــــــــ

اینم یه عکس فانتزی

یه فانتزی دیگه..........

فدای تار تار موهات بشم من

جان دلم که این همه ددری هستی و همش می ری تو ماشین بقیه (از شیشه ربودنت)

جـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــان دلم

جوجه رنگی و عمه شهنازش

بوسآرامچشمک

باباجون غلام و لب دریا و جوجه طلایی

عمومهران و مجتبی و فسقلم و دریا بوشهر

اینم یه عکس 3نفره با آسمون و زمین و دریا

به بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه(روی ماسه ها نوشتیم m.taha)

رمز بین دومرد(یه گل توی دروازه)

به روش نوین خوابوندنت(مراسم پتو)

سیزده بدر(شهربازی عمومهران)

بارون نم نم می اومد و با مجتبی رفتی تو ماشین و حرفهای در گوشی

طاها و خاله مژگان من (در واقع زن عمو عباس همون که بهش میگی خان عمو.خاله من زن عمو شما شده اون قدیما .گیج شد بچم

در پایان دوتا فسقل و عمومهران

وبازم دوفسقل و زنعمو سحر(مامان نیکان)

و......ادامه دارد

 

پسندها (4)

نظرات (0)