مامان جون شوکتم جات اینجا خیلی خالیه
خدابیامرزتت شوکت خانوم .
الان که دارم این پست ومیزارم بعد از 2سال فکر کردن اینو دارم میزارم .بدون اینکه من شما رو ببینم و شما منو من عروس شماشدم خیلی زود رفتی خیلی زود خودتو فدای یکی از نوه هات کردی تا یکی بمونه و اما تو نباشی .تو مادری کردی و مادر موندی وخیلی جات خالیه .واسه من واسه مهدی واسه محمدطاها .
نبودی که دامادی پسرتو ببینی نبودی که نوه دارشدنشو ببینی
میدونی من بودم و پسر اولم نبود همیشه به مهدی میگم مهدی میترسم محمدطاها سرنوشتش مثل تو بشه می ترسم من بشم مامانت میترسم دامادیش میترسم خدمت رفتنشو نبینم می ترسم نوه هامو عروسمو نبینم................
بغض داره خفه ام میکنه دیگه ادامه نمیدم فقط یه جمله
مادرم عزیزدلم تو که نبودی و نیستی که تو غم و شادی وجود حقیقیتو حس کنیم اما دوست دارم تو دفترچه خاطرات مجازی نوه پسر آخریت وجودداشته باشی و چهره ات برا یهمیشه به یاد ما بمونه و فراموشت نکنیم.
میام با پسرم پیشت به خودم به مهدی به محمدطاها قول دادم اومدم بوشهر اولین نفری که طاها رو میبرم پیشش مامان جونشو .
میام و دستای کوچیکشو میزنم به مزارت و مطمئنم که بهت میخنده
الفاتحه و مع الصلوات
اینجاروببین ترخدا
خواهرو برادر شهناز و مهدی
اینجا عمه شهناز تو خونه مهدی پسر مهدی بغلشه
اینجارو ...........علی و مهدی دو تاداداشا
مهدی (محمدطاها) و (نیکان) علی
فضولللللللللللللللللللللللل