ادامه اولین ها.......
اولین بیرون رفتن ما (وای که مردم تا وسایلتو جمع کنم)خیلی سخت بود
اینجا همگی که 10روزه شما تمام شد رفتیم خونه باباجون اینا همگی یعنی من و شماو بابا و خاله زهرا و مامان جون وایدا و یلدا.......
اولین باری که با دستای خودم لباسای کوجولوی تن نازتو شستم
نیست که خونهما آپارتمانیه آفتاب نیست و این همه راه رفتی خونه مامان جون.....
اما شانس ما بارون زدو...........
اینم یه عکس از ناف محمدطاهای من و دستیند اطاق عمل من و شماو ساعت و دقیقه متولد شدن شما
این عکش و دوست دارم حیفم اومد نزارم جز اولین هاست
اینجا بابا اروم و بااحتیاط تورو خوابونده رو سینه اش و تو هم با آرامش خوابیدی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی