محمدطاهای ما(جوجه طلایی ما)محمدطاهای ما(جوجه طلایی ما)، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره

دردونه..یک عاشقانه آرام دگر

عکس های فرشته ی عمه خاله

سلام نفس عمه خاله.خوشحالم منم سهمی تو دفترچه ی مجازی خاطراتت دارم.مامانی خیلی گرفتاره.یا مهمون داری میکنه یا داره به شما شیر میده منم اومدم بجای مامانی چندتا عکس خوشکل که مامانی با وی چت برام فرستاده بذارم. قربون خواب معصومانه ت برم نفسم                                تو این عکس شما با بابا و مامان داری میری مهمونی علی اصغر کوچولوی امام حسین.انشالله خود آقا نگهدارت باشه آگر بازم دوست دارید عکس های محمد طاها رو ببنبد برید ادامه ی مطلب ممنون که اومدید. تو این عکس مامانی و...
24 آذر 1392

تولد یک ماهگی محمد طاها

کوچولوی نازنینم دستات ظریف و کوچک لپات مثل بادکنک تولدت مبارک ای نوگل عزیزم تو را خدا به ما داد کوچولوی نازنینم تو از کجا آمدی ؟ از آسمان نیلگون از خورشید درخشان از ماه یا ستاره یا ابر پاره پاره ؟ از هیچ کدام عزیزم یک روز خوب رخشان تو ، از شکم مامان به لطف و خواست خدا پا گذاشتی تو دنیا خندان شد این دل ما کوچولوی نازنینم آدمها ۴ تا رنگند همه خوب و قشنگند قرمز و زرد و سیاه یا که سفید مثل ما ما همه را دوست داریم با همه مهربانیم کودک نازنینم تو که خوب و تمیزی پیش همه عزیزی به هر صورت عزیزم به هر رنگی که هستی به هر شکلی که هستی بزرگ باشی یا کوچک تولدت مبارک سلام عزیز عمه خاله.می خوام برات یه جشن کوچولو...
6 آذر 1392

مرسی عمه خاله

سلام سلامی پراز عشق اول از همه چیز از عمه خاله محمدطاها تشکر میکنیم بابت این جشن 1ماهگی مجازی که برای فسقلم گرفته وعمه خاله ازت ممنونم که واسم مینویسی و ثیت میکنی عاشقانه خاطرات بودنم را در میانتان                                                گل پسرم تولد 1ماهگیتو مبارک.من وتو ایدا و یلدا و بابا و خاله زهرا و عم فرشید باهم رفتیم آتلیه عکس گرفتیم .من و بابایی برای شما هدیه خریدیم لباس...
5 آذر 1392

دلنوشته پایان روزهای پاییزی من و مهدی............

پاییز می رسدکه مرا مبتلا کند بارنگ های تازه مرا آشنا کند پاییزمی رسد که همانند سال پیش خود را دوباره در دل قالیچه جا کند! او می رسد که پس از نه ماه انتظار راز درخت باغچه را برملا کند او قول داده است که امسال از سفر شادی های  تازه بیارد خدا کند او می رسد که بازهم عاشق کند مرا او قول داده است به قولش وفا کند پاییزعاشق است وراهی نمانده است جز اینکه روز وشب بنشیند دعا کند شاید اثر کندوخداوند فصل ها یک فصل را به خاطر او جابه جا کند توی تقویمم خواستم از تو بگیرم تابستان لعنتی پارسال را توی تقدیرم  خواستم راه شما را جدا کنم پا...
29 مهر 1392

تاریخ به آغوش کشیدن محمدطاهای عزیزم

عاقبت در یک شب از شب های دور                                     کودک من پا به دنیا می نهد آن زمان بر من خدای مهربان                                    نام شورانگیز مادر می نهد   و..... . . . . . .   .    &nbs...
20 مهر 1392

انتخاب اسم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  هزار  ماچ گنده به اندازه تمام دنیا واسه گل پسرم که بالاخره واسه اسمش تصمیم گرفتیم پسرگلم اینجا روی زمین تو بغل هامون همه و همه منتظر اومدنت هستن و به استقبالت نشستیم و واسه انتخاب اسم هیچ دخالتی نمی کنن و تمام اختیار انتخاب اسم و به مامان و بابا دادن و فقط اومدن و دیدن تو گل پسر براشون مهمه و بس .... منم به عنوان پیشنهاد به بابا چند تا اسم معرفی کردم 1.محمدماهان 2.محمدپرهام 3.کارن اماهیچ کدوم از این اسم ها رو خودمم دوست نداشتم و ندارم می دونی چرا مامانی؟ چون چنگی به دلم نمیزنه خوب یه راه پیش رو داشتیم من دراز کشیدم و دست خودمو بابایی رو گذاشتیم رو شکمم و ...
20 مهر 1392

خدایا ! خیلی دوستت دارم ...

خدای من ! خدای رحمتها و موهبت ها ! معجزه ی زندگی ام را تو به هدیه بده مهربانا ! خدای مهربانم ! می خواهم از تو بگویم و جلالت ! ... که هیچ در وصف نگنجد! خدای من ! تو تنها تکیه گاه زمین و آسمان من هستی و من خود و زندگی ام را به دستان مهربان تو می سپارم ای بی کران و ای قدرتمند مهربان. ................. ........ ... کارهای خداوند عظیم و عجیب است.کار خداوند متعال جلال و کبریایی ست . اگر راهها و چاره ها را به خدا بسپارید هر خیر و خوشی به ظاهر محالی را می توانید از او و رحمتش انتظار داشته باشید . خدا نه تنها بخشنده است بلکه خود موهبت نیز هست . و تدابیر حیرت انگیز خود را می آفریند . من !...
15 مهر 1392

پسر مازمینی شدو اولین ها...........

عاقبت در یکروز از روزهای دور................ کودک من پا به دنیا می نهد ............ آن زمان برمن خدای مهربان ........... نام شورانگیز مادر مینهد................. عاقبت ....سرانجام.....بعد از 2سال ...........خدابه من هدیه ایی داد ......خدا به من و مهدی هدیه ایی داد محمدطاهای ما زمینی شد ورودت به این دنیا رو تبریک میگیم محمد طاهای ما در تاریخ 1392.08.02روزعید غدیر خم ساعت 11:45صبح با صدای گریه اش دل همه ما رو شاد کرد و آغازگرزندگی نو و جدیدی برای ماشد پسرم .عزیزدلم .نفسم خیلی زود اومدی تو بغل ما .مارو غافلگیر کردی توی هفته 37ام و5روز اومدی تو آغوشم خ...
15 مهر 1392