محمدطاهای ما(جوجه طلایی ما)محمدطاهای ما(جوجه طلایی ما)، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

دردونه..یک عاشقانه آرام دگر

موطلایی وقیچی آرایشگاه

  مرور به گذشته شیرین من و مشهدی طاها و یلداگلی روز آخر 3نفری رفتیم زیارت وادای نذرموهای محمدطاها وآبادان وووو تیرماه 1394(20ماهگی)اولین آرایشگاه مردانه   ازسفراصفهان که برگشتیم کلی شلخته و کلافه شدی بودی و موهای پشت سرتو میخاروندی چون عرق کرده بودی دنبال یه مدل گشتم و وعزمم و جزم کردم و با بابا رفتیم آرایشگاه قبل از آرایشگاه من وتونشستیم روی صندلی به به الان ماه شدی باباداره موهاتو چک میکنه کوتاه کردی وسشوارتو زدی بدون گریه و ناآرامی برعکس یه بچه ایی اونجابود قیامت کرد اینم دست آرایشگره است لپتوکشی گفت ماشالله بع...
4 شهريور 1394

رونمایی ازمرواریدهای ریزپسرکم

وادامه داستان شیرین و بی دغدغه دندون درآوردن یکی یه دونه خودم  سلطان محمدطاها خان   ای جاااان مادر خداروشکر خداموهبت و محبتتشو به من کامل کرده و اینقدر تو خوب و مهربون و باهوش و عاقل و صبوری که من نفهمیدم کی گاگوله کردی و تاتی کردی و الان صدماشالله میدویی کی دندون دراوردی کی یادگرفتی جیش و پی پی و نشستنی انجام بدی و........... اره گل پسر من تو پاداش شکروصبوری ماهستی و بهترینی ازجانب خدا و بقول بابا که همیشه یه جمله میگه و میگه سمیه میدونستی طاها آرزوی هرکسی میتونه باشه چون ماشالله باهوش و مرد و صبور و حرف گوش کن و مهربون ووخوشکل و جذاب و خوش استیل و... .. ازالان شخصیتش شکل گرفته و واقعاااا خدا بهت...
4 شهريور 1394

اندراحوالات روزهای مربایی ما

سلااااااام به گل پسرمامان   ای فدای وابستگی هات اصلاااااااا شرایط جورنمیشه برای نشستن پای وبلاگ اما تا دلت بخداد  عکس ازت میگیرم اما یه مشکلی هم هسن اینه که گلچین کردنش و آپلودکردنش زمان میبره و همین گلچین و آپلود ووووو بستگی به خواب شما داره که تا شما خوابید میدووم اینجا                                 اندراحوالات روزهای مربایی ماازدریچه دوربین ازوقتی تونستی بشینی عاشق موتورشدی و اول میگفتی ان الان دیگه میری سوییچ م...
3 شهريور 1394

زرده بامزه

جوجه رنگی من داشتم توعکسات سرچ میکردم و پست میزاشتم  که چندتا عکس بامزه وشیرین کاری هات که تونستم شکارلحظه ها کنم ویادگاربشه رو دیدم ویهویی پستی که مینوشتمو ول کردم و یه عنوان  موضاعات این دفترچه خاطرات مجازیت اظاف کردم  بنام زرده بامزه .................... اما حیف که عکس ها کیفیت ندارن زرده بامزه ودوربین شکارلحظه ها زرده بامزه ودوربین شکارلحظه ها وسط خونه تکونی مامان جون که قالی هاشوداده بودقالی شویی میخوابیدی روقالیچه تادایی احمد تابت بده ( 13ماهگی) اینجوری خونه بابابزرگ میرفتی بالامیز و میپریدی منم شلوارتودراوردم ام...
2 مرداد 1394

طـــــــاهاپیکاسو

داستان از اینجاشروع شد که من و باباتصمیم کرفتیم شازده پسروبا دنیای هنر آشنا کنیم و شال و کلاه کردیم رفتیم فروشگاه فدای خنده هات که همیشه میخندی   زین پس به نقاشی علاقمندشدی وتایه قلم و کاغذمیدیدی شروع به خط خطی بهلههه اینم لاک های منه ........فدای ذوقت بشم من راستی توی 13ماهگی یعنی اذرماه سال1393بادنیای نقاشی آشناشدی دفترنقاشی 1500 تومان مدادشمعی 3000 تومان   ...
17 تير 1394

حس بودن دوباره ات مبارک . . .

  ا ین هم برای کسی که هیچ وقت نتونستم کنارش باشم امید سالهای از دست رفته ام ، امید روزهای بی ................. تولدت هر سال بی تو آغازی است برای عاشق تر ماندنم ، بی تو اما در دلم با تو بودن را جشن میگیرم و ساده میگویم  : حس بودن دوباره ات مبارک . . . ودوباره شب قدر دگرمرابه وهم غریبی فرو میبرد بدترین هارو برایم تداعی میکند ............ ...
14 تير 1394

ازپوشک گرفتن پسرم(بیست ماهگی)

پســـــــــر گلم محمدطاهای من، نمی دونم من کند شدم توی نوشتن کارهات یا تو داری زود بزرگ میشی...هر چی هست باعث شده جا بمونم از نوشتن تمام لذتهایی که این روزها در کنار هم داریم...اما دارم سعی میکنم سحری که خوردم و نماز و قرانم که خوندم بیام تا حداقل یک ساعت خاطراتتو برات بنویسم بعد بخوابم کلی از شیرین کاری هاتو ننوشتم اما الان پست های جدید میزارم و قدیمی هارو باتاریخ قبل برات میزارم که بخوانی و بدنی که منم همیشه عاشقت بودم  ....... ماشالا هزار ماشالا اگه چشمم شورنباشه میخوام ازپسرم تعریف کنم وای که معمولا مامان باباهابچه هاشونو چشم میکنن و منم زمینه شوری چشم دارم پس همش میگم ماشالله  ...اصلا عقده ای ...
8 تير 1394