موطلایی وقیچی آرایشگاه
مرور به گذشته شیرین
من و مشهدی طاها و یلداگلی روز آخر 3نفری رفتیم زیارت وادای نذرموهای محمدطاها
وآبادان
وووو
تیرماه 1394(20ماهگی)اولین آرایشگاه مردانه
ازسفراصفهان که برگشتیم کلی شلخته و کلافه شدی بودی و موهای پشت سرتو میخاروندی چون عرق کرده بودی دنبال یه مدل گشتم و وعزمم و جزم کردم و با بابا رفتیم آرایشگاه
قبل از آرایشگاه
من وتونشستیم روی صندلی
به به الان ماه شدی باباداره موهاتو چک میکنه
کوتاه کردی وسشوارتو زدی بدون گریه و ناآرامی برعکس یه بچه ایی اونجابود قیامت کرد اینم دست آرایشگره است لپتوکشی گفت ماشالله
بعدش رفتیم خونه باباجون و یه تکه ازموهاتو یادگاری گذاشتم توالبومت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی