کلاس روانشناسی
فرصت را از دست ندهیم
پروفسور با بسته سنگینی وارد کلاس درس روانشناسی شد و بار سنگین خود را روبروی دانشجویان خود روی میز گذاشت.
وقتی کلاس شروع شد، بدون هیچ کلمهای یک شیشه بسیار بزرگ از داخل بسته برداشت و شروع به پر کردن آن با چند توپ گلف کرد.
سپس از شاگردان خود پرسید که، آیا این ظرف پر است؟ و همه دانشجویان موافقت کردند.
سپس پروفسور ظرفی از سنگ ریزه برداشت و آنها رو به داخل شیشه ریخت و شیشه را به آرامی تکان داد. سنگ ریزهها در بین مناطق باز بین توپ های گلف قرار گرفتند؛ سپس دوباره از دانشجویان پرسید که آیا ظرف پر است؟ و باز همگی موافقت کردند.
بعد دوباره پروفسور ظرفی از ماسه را برداشت و داخل شیشه ریخت؛ و خُب البته، ماسهها همه جاهای خالی رو پر کردند. او یک بار دیگر از پرسید که آیا ظرف پر است و دانشجویان یکصدا گفتند: «بله»
بعد پروفسور دو فنجان پر از قهوه از زیر میز برداشت و روی همه محتویات داخل شیشه خالی کرد و گفت: «در حقیقت دارم جاهای خالی بین ماسهها را پر می کنم!» همه دانشجویان خندیدند.
در حالی که صدای خنده فرو می نشست، پروفسور گفت: «من می خواهم شما متوجه این مطلب شوید که این شیشه نمایی از زندگی شماست، توپهای گلف مهمترین چیزها در زندگی شما هستند؛ خداوند، خانوادهتان، فرزندانتان، سلامتیتان، دوستانتان و مهمترین علایقتان. چیزهایی که اگر همه چیزهای دیگر از بین بروند ولی اینها باقی بمانند، باز زندگیتان پای برجا خواهد بود.
اما سنگ ریزهها سایر چیزهای قابل اهمیت هستند مثل کارتان، خانهتان و ماشینتان. ماسهها هم سایر چیزها هستند؛ مسایل خیلی ساده.»
پروفسور ادامه داد: «اگر اول ماسهها را در ظرف قرار دهید، دیگر جایی برای سنگ ریزهها و توپ!های گلف باقی نمی ماند، درست عین زندگیتان! اگر شما همه زمان و انرژیتان را روی چیزهای ساده و پیش پا افتاده صرف کنید، دیگر جایی و زمانی برای مسایلی که برایتان اهمیت داره باقی نخواهد ماند. به چیزهایی که برای شاد واقعی اتان اهمیت دارد، توجه زیادی کنید! با فرزندانتان بازی کنید، زمانی رو برای بررسیهای پزشکی بگذارید. با والدین - دوستان و اطرافیانتان بیرون بروید صمیمانه صحبت کنید و با آنها خوش باشید! همیشه زمان برای تمیز کردن خانه و تعمیر خرابیها-تفریحات کامپیوتری-سرگرمی های موبایل-اعتیاد به تلویزیون -ساعت ها دراز کشیدن و غرق در فکر شدن -تا نیمه روز خوابیدن-ساعتها با تلفن صحبتهای بی هدف کردن و ...وجود دارد .
اول مواظب توپ های گلف باشید، چیزهایی که واقعاً برایتان اهمیت دارند. موارد دارای اهمیت را مشخص کنید؛ بقیه چیزها همون ماسه ها هستند.»
یکی از دانشجویان دستش را بلند کرد و پرسید: «پس دو فنجان قهوه چه معنی داشتند؟»
پروفسور لبخند زد و گفت: «خوشحالم که پرسیدی. این فقط برای این بود که به شما نشان دهم؛ مهم نیست که زندگیتان چقدر شلوغ و پر مشغله ست، همیشه در آن جایی برای صرف صمیمانه و باعشق دو فنجان قهوه با خانواده(همسر ، والدین ، خواهرو برادر)،فامیل و دوستان وجود دارد.»
همیشه وقت برای درگیری با مسائل ریز و درشت زندگی وجود دارد و از سویی اگر فکر می کنیم قرار است فردا این مسائل تمام شود و وقت ما آزاد ، این اشتباه بزرگی است که خیلی ها کرده و می کنند چون نه مسائل زندگی تمام شدنی است و نه شرایط فردای ما معلوم است که امروز نقد را فدای فردای نسیه کنیم. فرصت لذت بردن به سرعت می گذرد که باید از همین لحظه آنرا دریافت در غیر اینصورت فردا دیر است.(به قول دوست عزیزم:اگر منتظر مهیا شدن تمام شرایط بمانید بعید است عمر کفاف دهد)
اگر دارای فرزند هستید یه نگاهی به او بیاندازید چقدر بزرگتر شده است ؟ گویا همین دیروز بود که نوزادی بیش نبود . تاکنون چقدر او را در آغوش گرفته ای؟ یا اینکه این نیاز دوطرفه را به فردا محول کردی وناگهان امروزهمان فردایی شد که فاصله ها را بیشتر و بیشترکرده است. طبیعی است که اگر امروز نیز او را در آغوش نگیری و عشق نورزی فردا، مشغله های بیشتر و حیا و خجالت های ساختگی ذهن ناشی از بزرگ شدن فرزند مانع بزرگتری برای عشق ورزی و بیان خالصانه دوست داشتن ایجاد خواهد کرد. ( حال بگذریم که از دید روانشناسی ، کودکان در دوران نوزادی و کودکی نیاز واقعی به در آغوش کشیده شدن و محبت از سوی والدین و بخصوص مادر را دارند تا در بزرگسالی فرزندانی مضطرب نباشند) .به قول دوست عزیزم بزرگ شدن فرزندان بهترین نشانه و دلیل برای باور پیرشدن است.
چقدر از فرصت ها استفاده می کنیم و پدر، مادر، همسر ، خواهر ، برادر را در آغوش می گیریم یا اینکه صمیمانه در کنارشان می نشینیم وبا نگاه و ارتباط عاشقانه به آنها می گوییم دوستت دارم و من قدر شناس شما هستم و خواهم بود . چقدر فرصت با هم بودن را برای خود فراهم کرده ایم و زمانی هم که در کنار هم هستیم واقعا به چهره هم نگاه می کنیم ؟ با هم صحبت می کنیم؟ بهم لبخندی را هدیه می کنیم ؟ یا اینکه سرگرمی هایی چون موبایل ، تلویزیون، کامپیوتر ، مشغله های ذهنی و گاه ساختگی ناشی از زیاده خواهی و چشم و هم چشمی ها و... جای دور هم نشستن های صمیمی را گرفته است . تکنولوژی زنده هست و روز بروز بزرگتر و ماندگارترخواهد شد اما ممکن است فردا یکی از ما نباشیم . پس قبل از اینکه این فرصت طلایی با هم بودن را از دست بدهیم امروز را دریابیم.
چقدر قبل از اینکه مشکلی برایمان پیش بیاید گاهی با خدا خلوت می کنیم و خالصانه و صادقانه میگیم خدایا دوستت دارم و ممنونم از هر آنچه که از روی فضل دادی و هرآنچه که از روی عدل یا حکمت ندادی، یاگرفتی .معنی و لذت عشق بازی با خدا را محدود به زمان خواسته ها و آرزوها می کنیم و بدیهی است در زمان نیاز جز به استجابت دعا به چیزی نیاندیشیم و از فاعل آن غافل.
چقدر وقت گذاشتیم تا خالصانه و بدون رودربایستی و تعارفات عرف شده به دیدن دوستان و فامیل بخصوص بیماران و مصیبت دیدگان ، برویم و از شادی واقعی همنوع دوستی لذت ببریم.
چقدر بدون شتابزدگی وسرعت به دیدن طبیعت رفته ایم چقدر در وقت رفتن به سفر با دیدن بیابان، کوه، دشت، جنگل ، رودخانه ،دریا ، کوهستان و آسمان پرستاره کویر تعمق کرده ایم و لذت برده ایم و معنی آرامش را با عمق جان درک کرده ایم ؟ یا اینکه همه زمان ،سرعت انرژیمان را روی عادتهای زندگی شهری صرف کرده ایم و دیگر جایی و زمانی برای مسایلی که برای خود و اطرافیان اهمیت و لذت بیشتری داره باقی نگذاشته ایم و هر روز را به امید تغییری در فردا هستیم. فردایی که شاید ....شاید.....وشاید.....
کلام آخر اینکه : خوشبختی و شادی در مسیر است نه مقصد . پس از اکنونمان استفاده کنیم که زمان برای هیچکس صبر نخواهد کرد.