التماس دعا
و شما :
ای گوش هایی که تنها گفتن های کلمه دار را می شنوید !
پس از این جز سکوت سخنی نخواهم گفت.
و شما :
ای چشمهایی که تنها صفحات سیاه را می خوانید !
پس از این جز سطور سپید نخواهم نوشت.
و شما :
ای کسانی که هرگاه حضور دارم بیشترم تا آنگاه که غایبم...
پس از این مرا کمتر خواهید دید !!
سلام به پسرگلم .
مامان جان چندروزی بود که به اینترنت دسترسی نداشتم . نتونستم تو این دفترچه خاطرات برایت چیزی بنویسم اما تویه دفترچه خاطرات دیگه یعنی پشت دفترچه درمانی بیمه ام برات یه چیزایی نوشتم .
اصلا دوست ندارم برایت اینارو به یادگار ثبت کنم و ناراحتت کنم اما متاسفانه مامان چندروزه مریضه و بستری بودم .در همین حدبدونی کافیه .
الان هم حال ندارم شاید مدتی نتونم بیام و برایت از خاطراتم بگم چون روزای قشنگی ندارم فقط دارم درد میکشم و تنهاامیدم و دلخوشیم اینه که تو حالت خوبه.
دوستت دارم قربونت برم .
شاید شاید بابا مهدی وقت کرد بیاد و برات بنویسه.
شبانه روز دعا میکنم زود شهریور برسه و ببینمت و خستگی و این رنجوری از تنم بیرون بره.
مث همیشه من و بابا دوستت داریم و عاشقتیم و بی تاب از انتظار.
خدایا...
طاهای من...
پسرم...
امانتی که به من و مهدی سپردی اش...
خیلی کوچک است هنوز...
هنوز توان خندیدن و گریه رو ندارد.....
خودت بهتر میدانی!
که من تاب این روزا رو ندارم ...
خدایا تو بزرگی و ناله من خیلی کوچیک
پس کمکم کن
عاجزانه دارم صدات میکنم گوشه چشمی به من بنگر
هدیه ایی که تو به من دادی خیلی کوچیکه هنوز....
خودم و این هدیه و رو میسپارم به خودت..
همیشه گفتم و الان هم باز میگم ......
تو خواستی من تو این دنیا باشم ..............
تو خواستی طاهای من باشه پس مارو فراموش نکن..................
شایدم محمدطاهای من باشه ماروتنهانزار.......