محمدطاهای ما(جوجه طلایی ما)محمدطاهای ما(جوجه طلایی ما)، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره

دردونه..یک عاشقانه آرام دگر

18بهمن

1392/12/26 19:02
نویسنده : مامان بی تاب
588 بازدید
اشتراک گذاری

خیلی خیلی سخته 6ماه گذشت چه سخت هم گذشت

بعد از چهارشنبه 18مرداد 6ماه گذشت تا دوباره 18بهمن چهارشنبه اومد من این روزها برام سخت میگذره با هر تلنگری گریه میکنم توی تقویم من و بابا زمانی که تو شکم مابودی علامت زدیم دور تاریخ عید غدیر وایام 22بهمن وقتی تو 3ماهته و 6ماهته بریم سفر تو 3ماهگی ببریمت پیش مامان بزرگت بوشهر یه فاتحه بدیم و 22بهمن هم پسرگلمو ببریم شیراز برف بازی .بوشهر که رفتیم اما تو نبودی و حالمو عوض هم نکرد و حالا 22بهمن داریم میریم شیراز خدامیدونه من چقدر داغونم از نبودت اما چه کارکنم نابود شدم الان که دارم برات مینویسم چمدونم چندساعت بازه و دلم نمیاد جمعش کنم و دوست داشتم بودی که ساک لباس هاتو میبستم اما .............

جورابتو باخودم می برم و کنارم حست میکنم مثل همیشه

یادت نره مامان خیلی دوست داره...

خیلی خیلی دلتننگتم .....

طاهای من مامان اصلا حالش خوب نیست .....

شنیدی که میگن سفر کردم که از یادم بری دیدم نمیشه  واقعا نمیشه بخدا نمیشه

خدا چی بگم جز بگم راضیم به رضایت..........

پاداش صبوری و ذره ذره اشک هامون بهم بده و زود زود بهم پسرمو برگردون

خیلی خسته م... دلم می خواد یه ذره بخوابم... بدون فکر و خیال نبودنت... بی اشک و غصه... بی دلهره ی از دست دادنت...

آروم... مث بچه ها!!

کاش میشد بیای و برات لالایی بخونم و آروم موهاتو نوازش کنم... تا خوابمون ببره...

چقدر دلم برات تنگ شده...!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)