محمدطاهای ما(جوجه طلایی ما)محمدطاهای ما(جوجه طلایی ما)، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

دردونه..یک عاشقانه آرام دگر

خسته و پریشانم

1392/12/26 18:57
نویسنده : مامان بی تاب
1,011 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به طاهای خودم

مادر به فدات

خیلی دلشکسته ام خیلی پریشانم 

نمی دونی با رفتنت چه چیزایی از من بردی

اول از همه روح ام

عشقم

انتظارم

ایمانم

امیدم

ذوقم

همه رو به خودت بردی

نمی دونی این مدت که نبودم کجاتها بودم و چی ها به من گذشت

یه ذره حال و روزم بهتر بشم بهت میگم

یه حرفایی دارم برای تو یه نفر دیگه

الان که دارم برات می نویسم چشمام هیج جا رو نی بینه اشک امانمو بریده

از تو و خدا یه ذره گله دارم ............

از شما دو نفر که الان پیش هم هستید و من تنهام

ای خدا من دیگه خسته ام یه جونه از امید بهم نشون بده منو از این همه ناباوری و خرافات و غیر از تو بودن بکش بیرون

خدایا چرا من این همه برای تو شریک پیدا میکنم

من ایمانمو از دست دادم به هر چی و هر کی غیر از تو دارم دست دراز می کنم از خلق خدا گرفته تا جن و انس

آخه چرا من شکستم

می دونم چرا

چون تو رو ندارم

من ببخش بیا دستمو بگیر دیگه من زیر این امتحان دارم مردود میش م

بخدا نه روحم نه جسمم توان مقابله نداره

خدایا من فقط طاها رو از دست ندادن من تو رو هم از دست دادم

خدایا هم خودت هم طاها رو برگردید به دلم

بخدا خسته ام

بگو چکارکنم من وببخشی............

خسته و پرشانم در غم تو گریانم

از همه گریزانم تا نهد زتن جانم

تو که گفتی به پیش من بمان

چرا چنین نهان مرا به حال خود رها کردی

چرا ندیده ای که از دلت فراغ رود به آسمان

چه گویدم مرا فدا کردی

مگر که جان به لب رسد  که یادت از نطر رود

چرا تو بی خبر زما رفتی

چه میشود عیان شوی مرا عزیز جان شوی

بگو چرا بگو کجا رفتی

دیده بر رهت دارم در دل شب تارم

در غم تو بیمارم تا دوباره برگردی

به هر کلام رفته ای به یک بهانه رفته ای

دلم نشانه رفته ای بجویتم زبی نشان ها

دوباره به پیش من بیا

ببین که میشود  به پا نوای شور و نغمه ها

به کوه و دشت و آسمان ها

ببین که دل شکسته ام به گوشه ای نشسته ام

به جز تو دل نبسته ام دمی بمان به پیش من عزیز جانم

زدیده خون شود روان به یادت ای امید جان

زچشم من نشو نهان که در فراغ روی تو رسد خزانم

دیده بر رهت دارم در دل شب تارم

در غم تو بیمارم تا دوباره برگردی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (9)

مامان یاسمن ومحمد پارسا
3 دی 91 11:10
عزیزم قرار بود دیگه چیزای شاد بنویسی بازم چه اتفاقی افتاده اینطور ناراحتت کرده وقتی اومدم دیدم بازم غمگینی خیلی ناراحت شدم امیدوارم دوباره دلت شاد بشه و غم ازت دور

خیلی سعی می کنم اما خوب بعضی وقتها بخاطر مادر بودن می شکنم دیگه الان بهترم
فروغ
3 دی 91 20:06
عزيزم چي شده؟چرا بهم ريختي اينقدر؟ به فكر خودت و همسرت باش.سخته..نمي دونم اما مي فهمم سخته. قبلا بهت گفتم حتما مصلحتي بوده خودتو و دلتو به دست خدا بسپار.خودت شادي رو به زندگيت برگردون 1 قدم جلو برو تا خدا صدها قدم جلو ببرت
مامان بی تاب
4 دی 91 18:57
سلام فروغ جون .رفتم یکی از بهترین متخصص ها از چند ما هقبل وقت گرفتم از صبح نشستم تا 9شب نوبتم شد پرونده خودم و طاهای عزیزمو بهش نشون دادم وقتی خودمم سونو کرد و دید تمامی نوار قلب های نوزاد و دید تا 2ساعت قبلش علتشو پرسیدم گفت.دکترت کوتاهی کرده .آب سرد ریخت روی تنم حاضربودم بشنوم بگن تو مشکل داشتی یا هر چیز دیگه اما بهم نگن سهل انگاری یه جون نیومده رو برد. همیشه باخودم می گم اون دکتر ه که سهل انگاری کرد که کرد اون بیگانه بود و دلش برای ضجه های من نسوخت اما خدا که دوستم بود چرا با من چنین کردچرا قدرتشو به من نشون نداد چرا فاطمه زهرا منو ندید وقتی به محسنش قسمش دادم چرا وقتی گفتم عمن یجیب مصطر اذا دعا و یکشف سو منو ندید الان وقتی مردمو می بینم که تو مراسم ها آخر مراسم این دعا رو می خونن بدون اینکه دست خودم باشه فقط گریه می کنم که ای بابا کو دوست کو معبودم که داغ دارم کرد.............
فروغ
7 دی 91 10:07
عزيزم اينطوري فكر نكن.نگاهت رو اصلاح كن.مگه من كم واسه خدا بيامرز نذر كردم مگه كم دعا كردم مگه مامانم و بقيه كم از خدا خواهش كرديم.ما كه هيچ ,مگه امام حسين از خدا كمك نخواست تو عاشورا...دعا و نذر و كمك از خدا هست اما اگه خدا چيزه ديگه اي رو رقم زد يعني ما رو دوست نداشته؟پس امام حسين و حضرت زينب بايد از همه ما شاكي تر باشن از خدا!!
مامان بی تاب
7 دی 91 16:15
آفرین فروغ حرفات قبول.پس دعاهای ما تو تقدیرمون تاثیر نداره؟؟؟؟؟؟یعنی ما باید بگیم هر اتفاق بدی که برای ما میفته خدارو شکر کنیم چون بدتر از اون هم می تونسته پیش بیاد
فروغ
8 دی 91 11:05
نه عزيزم. دعا نذر صدقه تقدير رو عوض مي كنه اگر خدا بخواد.يعني اتفاقي قرار بوده بيافته دعا و... مي كنيم شايد اون اتفاق جلوگيري بشه شايد نه و يا شايد خفيف تر پيش بياد.اما اين به معناي اين نيست كه خدا ما رو دوست نداره و تنها گذاشته ,نمونه بلا تشبيهش ائمه و مقربين خدا. اتفاقا كه بيشترين سختيها رو دوستداران خدا داشتند. چرا؟ مطمئن هستيم كه هيچ اتفاقي بي علت نيست اما خيلي چيزها هست كه ما نمي دونيم!!! از خدا بخواه بهت آرامش بده و خودت هم سعي كن آرامش رو به خودت و زندگيت برگردوني. هون اتفاق قابل فراموشي نيست اما تو و همسرت بايد زندگي كنيد.
مامان ابوالفضل
10 دی 91 0:19
سلامجونم.نبینمت اینطوری... عزیزم هرچیزی توی د نیا علت ومعلولی داره .و جهان بر طبق این قانون اداره میشه اراده خدا در طول اراده هاست خدا بوسیله اسباب وعلت ها این جهان رو اداره میکنه علت رفتن طاهای پاک ومعصوم هم سهل انگاری اون دکتر بی مسئولیت بی همه چیز بوده مطمئنن.دعاهای تو هم پیش خدا محفوظه و از بین نرفته و صبر وگذشت زمان تنها چیزاییه که میتونه تو رو کمک کنه والبته یاد خدا .طاها برمیگرده ایمان داشته باش قول میدم دلم خیلی روشنه همونطور که همسایمون دختر از دست رفتشون دوباره برگشت .
مامانی طهورا
10 دی 91 10:32
خیلی ناراحت شدم عزیزم .ولی ناامید نباش خدا خییییییلی به فکرمونه حتما مصلحتی بوده