محمدطاهای ما(جوجه طلایی ما)محمدطاهای ما(جوجه طلایی ما)، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره

دردونه..یک عاشقانه آرام دگر

بدون عنوان

می نویسم تا بدانی : باران ابرها زود گذرند و باران چشم مادر ماندگار تر ! می نویسم تا بدانی : رد پا فانی و رد مهر من سوزنده تر از هر آتش ! می نویسم تا بدانی : اسم ها تکراری ولی یادشان همواره قشنگ ! می نویسم تا بدانی : دوستت دارم و تمام نوشته هایم بهانه ست برای گفتن ” دوستت دارم “های دلم   برای گفتن ” دوستت دارم “های دلم ...
26 اسفند 1392

بدون عنوان

یقین دارم فرشته ای قبل از آفرینشت قلبت را بوسیده...   وگرنه تو مامانتو با این حال بدش تنها نمیزاشتی ...........   طاهای من عاشقانه دوستت خواهم داشت بی آنکه بخواهم دوستم داشته باشی   ...
26 اسفند 1392

چگونه بگویم خداحافظ.........

بوی باران که می دود میان فصل پاییزی دلم، دلتنگ اشک هایی می شوم که از سر دلتنگی تو ریخته ام.   بوی باران می آید و اما باران نمی بارد. مثل بغضی که این روزها سرشارم کرده و اما نمی شکند. پاییز امسال مرا به وهم غریبی فروبرده است.. .این زود آمدن ها ، این ابرها که اشک هایشان را می بلعند، این سرمای ناگهان، مرا می ترساند ... پاییز امسال هوای غم دارد و می ترسم که این اندوه ابدی شود. خدای من! مگر نه این همان فصلی ست که همیشه برایم سرشار زیبایی بود؟بوی نو بوی مدرسه بوی کتاب های تا نشده بوی تغذیه صدای جیک جیک صدای زندگی نو . پس چرا این روزها، سخت دلم را می زند؟!   مهربانم.طاهای من ! شاید این نبود توست که مرا این...
26 اسفند 1392

خسته و پریشانم

سلام به طاهای خودم مادر به فدات خیلی دلشکسته ام خیلی پریشانم  نمی دونی با رفتنت چه چیزایی از من بردی اول از همه روح ام عشقم انتظارم ایمانم امیدم ذوقم همه رو به خودت بردی نمی دونی این مدت که نبودم کجاتها بودم و چی ها به من گذشت یه ذره حال و روزم بهتر بشم بهت میگم یه حرفایی دارم برای تو یه نفر دیگه الان که دارم برات می نویسم چشمام هیج جا رو نی بینه اشک امانمو بریده از تو و خدا یه ذره گله دارم ............ از شما دو نفر که الان پیش هم هستید و من تنهام ای خدا من دیگه خسته ام یه جونه از امید بهم نشون بده منو از این همه ناباوری و خرافات و غیر از تو بودن بکش بیرون خدایا چرا من این همه برای تو شریک پیدا میکنم...
26 اسفند 1392

ســــــــــــــــــــــــلام

سلام به پسر گلم مامان فدات بشه اگه نمیام به این دفترچه سر بزنم بخاطر اینکه روزهای خوبی برای نوشتن ندارم چیزی نیست که انگیزه نوشتن بهم بده الان یه بهونه برای نوشتن پیدا کردم اومدم بهت بگم دوستم خاله نجمه یادته که تو شکمم بودی برات اب انار خرید اون هم نی نی اش به دنیا اومد اقا بهادر ما پا به این دنیا گذاشت . اما خیلی عجول بود.خاله نجمه به علت استرس زیاد در دوران باردری مجبور به خوردن ارامبخش شده بوده حالا این کوچولو ما 1ماه زودتر اومده و تو دستگاه ازش مراقبت می شه .شیر خاله نجنه واسه اقا بهادر ما سمه بخاطر اینکه اثر اون قرص های قوی تو سینه اش هست و هر روز می ره می بینش.براشون دعا کن . خیلی دوست دارم برم ببینمش اما پاهام نمی ره جل...
26 اسفند 1392

خیلی خیلی دلم برات تنگ شده.........

دو تا چشمام همه جا دنبال تو می گرده با نبودنت دلم با قصه ها سر کرده شب و روز در پی تو من همه جا را گشتم یکی گفت غصه نخور اون داره بر می گرده زندگی با عشق تو رنگ دیگه داشت برام رفتی و بدون تو تلخ شده روز و شبام دل من با هیچکسی نمی تونست  خو بگیر شب و روز منتظر و چشم براه موند نگام کسی مثله تو نشد کسی مثله تو نبود همش از خدا می خوام که بیایی زود زود کاشکی میشد دوباره باز همو پیدا بکنیم سفره ی عشقمونو با همدیگه وا بکنیم کاش تواین شهر غریب صدای اشنا بیاد دل من هواتو کرده فقطم  تو رو می خواد کسی مثله تو نشد کسی مثله تو نبود فقط از خدا می خوام که بیایی زود زود   ...
26 اسفند 1392