محمدطاهای ما(جوجه طلایی ما)محمدطاهای ما(جوجه طلایی ما)، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

دردونه..یک عاشقانه آرام دگر

چکاب شش ماهگی دردونه ام

1393/3/8 15:27
نویسنده : مامان بی تاب
945 بازدید
اشتراک گذاری

 

                         

 

ماه شدنت رو آذین میبندیم پاره تنـــــــــــــم

 

سلام جاودانه مــــــــــــــن ..........

نفس مامــــــــــــــان.........

جهارشنه صبح ساعت 9صبح بیدارشدم و شمافسقل هم آماده کردم که بریم بهداشت البته با کلی دقت لباسهاتو عوض کردم که بیدارنشی چون دیگه بزرگ شدی و روی  کریرت روی صندلی ماشین بیدارنشی و ول بخوری و من حواسم پرت بشه و خدایی نکرده.........

بیادنبالم........

 

 

 

 

 

 

 

 

 


الهی شکر دیگه آماده شدی گل پسرم بعد از این همه مراسم و تشریفات و احتیاط که شما از خواب بیدارنشیدخسته

 

امــــــــــــــــــــــــــا.........

پسربچه های  تو کوجه که فوتبال بازی میکردن همانا و بیدارشدن شما همانا و من بی حوصله

ناچارا به مامان جون زنگ زدم که آماده شو بیام سر راه دنبالت که طاها رو تو ماشین بگیری که یه موقع تکون نخوره و تا هستی برم تره بار خرید کنم

  

اینم خانم بهداشت گل که ازدوستای مامانیه

وووووووووووووووووووووووو

  وزن شما رو 8650

 قد گل پسری رو 70 زدن 

من کمی ناراحت شدم چون وزن شما 9کیلو بود اما حالا کم کرده بودی اما خانم دکتره گفت بسیار ایده آله چون بالای نموداره و تازه تو ماه پیش جز نوزادای اضافه توده بوده الان مناسبه هرچند زیاد خوشحال نشدم اما پذیرفتیم دیگه مادرجان....

قطره خوشمزه رو که دوست داشتی خوردی چرا خوشمزه چون هر بار این دو قطره رو میخوری بعدش میخندی  و باز دهنتو باز میکنی و من و خانوم دکتر وسوسه میشیم یه بار این قطره رو خودمون امتحان کنیم و از این ماه باید شروع به خوردن قطره آهن کنی

واکسن هاتونو زدید و کمی هم جیغ اما زودی کمتر از 15ثانیه ماشالله بهت باشه به خانوم دکتر خندیدی

خوب دیگه همون جا بهت استامینوفن دادم و بامامان جون رفتیم تره باری

تاغافل شدم یه تره تو دستت بود

چشمای نازتو از روی سبزی ها برنمیداشتی هیاهو مردم و که میدی استامینوفن و قطره و واکسن و خواب الودگی رو از یاد برده بودی و یکی میگفت سیب زمینی کلتو میبردی سمتش یکی می گفت حراج دوبار سمت اون کلا دست و پا می زدی و خوشحال و مامان جونم که خداروشکر یه عالمه خرید داشت و با توجه به ول ول کردنای شما مقداری از خریدا رو تو بازار جا گذاشتیم و رفتیم خونه مامان جون

 

 

اینجا داشتی با خودت حساب میکردی سیب زمینی کیلو 3500یعنی چی؟

که مطمئنن به نتیجه نرسیدی

که دیگه مامان جون (حاج خانوم) اومد به کمکتو و به خواب دعوتت کردو تبت و کنترل میکرد و منم یواشکی عکسی گرفتم

 

عصرم خاله زهرا با جوجه هاش اومدو باباجون یه کیک خریده بود به مناسبت روز زن که مصادف شد با شش ماهگی شما

اینم یه عکس سه نفره با جوجه های خاله

 

پسندها (5)

نظرات (6)

زندگی از آ...تا...ی
4 خرداد 93 10:10
سلام مامان نازنینم دوست دارید انواع غذاها و شیرینی های ایرانی و خارجی رو یاد بگیرید؟ دوست دارید رازهای خانه داری رو بدونید؟ دنبال نقشه های قلاب بافی می گردید؟ دوست دارید نکات مربوط به رشد و تربیت کودک رو بدونید؟....کاری نداره وبسایت زندگی از آ...تا...ی رو لینک کنید تا همه روزه از مطالب مفید و متنوعش لذت ببرید.
بابا و مامان
5 خرداد 93 10:01
الاهی من فدات بشم که خنده رو و نازی ماشالاه فداتت بشم چه بامزه خوابیدی مامان جون برا نازنینم اسفند یادت نره دوست دارم خوشگله نازم6 ماهگیت هم مبارک عزیزم
مامان بی تاب
پاسخ
فدای معرفتت بشم من.فرشته های نازمو ببوس
فروغ
6 خرداد 93 20:48
امیدوارم همیشه خنده رو لبای خانواده 3 نفرتون باشه..آمین
مامان بی تاب
پاسخ
فدات شم با ارزوی بهترین هابرای شما
بابا و مامان
14 خرداد 93 9:48
بابا و مامان
23 خرداد 93 9:23
عزیزم پست ثابتت ماهه دوست دارم نازم ماشالاه
آجی محمدمهدی
25 خرداد 93 8:37
سلام خاله جون.من از طریق وب نیکان جون باشما آشنا شدم.هم وب زیبایی وهم پسر خیلی دوستداشتنی وخوشگلی دارین.اگه باتبادل لینک موافقین،حتما خبرم کنین.ازدوستی باشما خیلی خوشحال میشم.
مامان بی تاب
پاسخ
سلام خانومی.چرا که نه.این گلم به نشان دوستی محمدمهدی و محمدطاها