اولین لگد طاهای من مهدی
عاقبت در يك شب از شب هاي دور*
كودك من پا به دنيا مي نهد*
آن زمان بر من خداي مهربان*
نام شورانگيز "مادر" مي نهد.
طاها مهدی و سمیه روز یکشنبه ١٣٩٠/١٢/١٣ ساعت ١١:١٥ یه شب خوشگل ابری خیلی سردوقتی بابامهدیش از کار اومد یه خسته نباشید آبدار به بابامهدیش گفت پاهای کوچولوشو که برای اولین بار توان حرکت کردن پیداکرده بود محکم به دیوارهای خونه اش کوبید و لحظه به لحظه و ثانیه به ثانیه در حال جون گرفتنه اولین حرکتش برام دردشیرینی داشت که فقط تونستم بهش بگم جانم محکم تر بزن تا بفهمم توسالمی و من تموم این روزهای سختو به عشقت تحمل کنم
اولین حرکت طاها شد تنها بهانه زیستن برای مهدی و سمیه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی