محمدطاهای ما(جوجه طلایی ما)محمدطاهای ما(جوجه طلایی ما)، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

دردونه..یک عاشقانه آرام دگر

واکسن 18ماهگی

1394/6/26 18:25
نویسنده : مامان بی تاب
1,390 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مردکوچک مامان

ســـــــــــــلام

امروز دوم اردیبهشت ماهه باهم رفتیم تاخانه بهداشت اما به علت جابجایی تعطیل بودرفتیم خونه بابابزرگ و نیکان واکسنشو زده بودوکلی بی تابی میکرد وزنعموسحرم خیلی خیلی منو از این واکسن ترسوندومن همش بهش میگفتم نگران نباش میگذره اما ته دل خودم ترس بی تابی هاتوداشتم غمگینطاهاجونم 5 روزه که 18 ماهش تموم شده و رفته تو 19 ماهگیماچ. پسرم  وقت واکسنش دیگه رسیدهماچ. صبح که بیدار شد بهش صبحونه و شربت استامینوفن دادم و قدم زنان با پسملی رفتیم خانه بهداشتلبخند. وارد که شدیم  مامان جون اونجانشسته بود دلش طاقت نیورده بود لبخند. وای نمی دونی چی کار میکردیبغل. می دوید این ور و اون ور و به بچه ها اشاره میکرد و می گفت نی نی  نی نیماچ. جالب اینجاست که خیلی هاشون از توبزرگتر بودندو بهشون بیسکویت میدادینیشخند. وای همه ذوقتو می کردند و می گفتند تو خودتم نی نی هستی کهنیشخند.خانوم دکترو کارآموزا دورت جمع میشدن ک وای چ نازه چه بورهه رنگ موهاوشوخجالت اول قد و وزن ودورسر تو اندازه گرفتندلبخند. در پایان 18 ماهگی قد پسرم 82 سانت و وزنش12،800و دورسرت  48 بود. آرامبعدش هم بهت قطره فلج اطفال دادنبوسبعدش هم دو تا واکسن به جوجم زدندناراحت.  دوتاشو زدند تو رونه پاشناراحت. الهی من بمیرم واسه جوجم که اشکاش مثله مروارید می ریختند و دله من ریش ریش میشدگریه. گریه میکرد و می گفت نههههناراحت. وای دلم کباب شده بودناراحتاماتاسوزن ازتوپات بیرون اورد جیغ توهم تمام شد ورفتی دنبال شیطنت کاری هاتتعجب هر 4 ساعت بهت قطره استامینوفن دادم. خدا رو شکر تبت زیاد نبودلبخندرفتیم خونه باباجون و دوروز اونجابودیم ظهرخواب بودیم یهو توخواب خواستی حرکت کنی پات دردگرفته و جیغ زدی و یه روندگریه و یه عالمه اوردی بالا خداروشکرهمش خلط بودخواب آلود از اون لحظه به بعدکلی همکاری کردی و دیگه پات و حرکت ندادی و جلوی تی وی درازکشیدی و فوتبال دیدی و تخمه شکوندی و نود دیدیسکوت. مثله خانه بالا نشستی رو تشکت و دورتادورت هم بالشت گذاشتم و لم دادی و با اسباب بازی های بازی میکنینیشخند. فقط تا من میرم تو اتاق یا آشپزخونه می گی مامان یعنی اینکه می می ماچ. قربونش بشم خیلی صبوره به خدابغل. از دیروز تا حالا با اینکه تب داری و پات درد میکنه اصلا گریه نکردی... بچمماچ فقط وقتی حوصلت سر میره می خوای بلند شی که یهو میفتهی رو پاتش بهونه موتورمیاری و بابامهدی و باباجون میبرنت موتورو انگار نه انگارواکسن زدینگران  خدا رو شکر این نوبت واکسنش هم تموم شد دیگه رفت تا 6 سالگیلبخند.

هوراااااااااااااااااااااااااااهورا

 

ااندر احوالات سه روزه واکسنی طاهای صبورمن

آخی نیکان خونه بابابزرگ واکسن زده بودبی تابی میکردغمگین

توکیفت اینجاکوکه اماخبرازفردانداریغمگین

 

یه دلبری ساده بین مادروپسرآرام

حمام قبل ازواکسنگیج

اینجامنتظریم نوبتت بشه

اینجاهم واکسن زدی و رفتی آب بازیبوس

مردمن صبوری کن داری مردمیشی

 یه عکس فانتزی از دایی احمد

حرف های من با پسرم

سلام پسر خوبه صبوره منماچ. الهی بمیرم که پایه مخملیه بولوریت درد می کنه نفسمبغل. مامانی جون معذرت می خوامناراحت. منو ببخش که بردمت دکتر بهت واکسن زدماچ. مامان جون می دونم که خیلی دردت اومد ولی پسرم واکسن واسه همه یه بچه ها لازمهلبخند. دیدی که چند تا نی نی دیگه هم اومده بودند و واکسن زدندلبخند. واکسن باعث میشه که وقتی بزرگ شدین دیگه مریض نشینلبخند.

قربونت برم  نفسم قلب مامانماچقلببغل

پسندها (3)

نظرات (2)

همراه رایانه
5 آبان 94 18:04
همراه رایانه پاسخگوی تلفنی سوالات ومشکلات رایانه ای، موبایل ،تبلت، لب تاپ و .. شماره تماس 9099070345 پاسخگویی به صورت شبانه روزی حتی ایام تعطیل WWW.POSHTYBAN.IR
مامانی کوثــر و کهـرزاد
6 آبان 94 6:36
عزیزم چه وبلاگ بامزه ای!!!!! مامانی خیلی خوبه که همه چیــــــــــــر عشقمو ثبت می کنید.. ببوسید عزیز دل خاله رو..