واکسن 18ماهگی
سلام مردکوچک مامان
ســـــــــــــلام
امروز دوم اردیبهشت ماهه باهم رفتیم تاخانه بهداشت اما به علت جابجایی تعطیل بودرفتیم خونه بابابزرگ و نیکان واکسنشو زده بودوکلی بی تابی میکرد وزنعموسحرم خیلی خیلی منو از این واکسن ترسوندومن همش بهش میگفتم نگران نباش میگذره اما ته دل خودم ترس بی تابی هاتوداشتم طاهاجونم 5 روزه که 18 ماهش تموم شده و رفته تو 19 ماهگی. پسرم وقت واکسنش دیگه رسیده. صبح که بیدار شد بهش صبحونه و شربت استامینوفن دادم و قدم زنان با پسملی رفتیم خانه بهداشت. وارد که شدیم مامان جون اونجانشسته بود دلش طاقت نیورده بود . وای نمی دونی چی کار میکردی. می دوید این ور و اون ور و به بچه ها اشاره میکرد و می گفت نی نی نی نی. جالب اینجاست که خیلی هاشون از توبزرگتر بودندو بهشون بیسکویت میدادی. وای همه ذوقتو می کردند و می گفتند تو خودتم نی نی هستی که.خانوم دکترو کارآموزا دورت جمع میشدن ک وای چ نازه چه بورهه رنگ موهاوشو اول قد و وزن ودورسر تو اندازه گرفتند. در پایان 18 ماهگی قد پسرم 82 سانت و وزنش12،800و دورسرت 48 بود. بعدش هم بهت قطره فلج اطفال دادنبعدش هم دو تا واکسن به جوجم زدند. دوتاشو زدند تو رونه پاش. الهی من بمیرم واسه جوجم که اشکاش مثله مروارید می ریختند و دله من ریش ریش میشد. گریه میکرد و می گفت نهههه. وای دلم کباب شده بوداماتاسوزن ازتوپات بیرون اورد جیغ توهم تمام شد ورفتی دنبال شیطنت کاری هات هر 4 ساعت بهت قطره استامینوفن دادم. خدا رو شکر تبت زیاد نبودرفتیم خونه باباجون و دوروز اونجابودیم ظهرخواب بودیم یهو توخواب خواستی حرکت کنی پات دردگرفته و جیغ زدی و یه روندگریه و یه عالمه اوردی بالا خداروشکرهمش خلط بود از اون لحظه به بعدکلی همکاری کردی و دیگه پات و حرکت ندادی و جلوی تی وی درازکشیدی و فوتبال دیدی و تخمه شکوندی و نود دیدی. مثله خانه بالا نشستی رو تشکت و دورتادورت هم بالشت گذاشتم و لم دادی و با اسباب بازی های بازی میکنی. فقط تا من میرم تو اتاق یا آشپزخونه می گی مامان یعنی اینکه می می . قربونش بشم خیلی صبوره به خدا. از دیروز تا حالا با اینکه تب داری و پات درد میکنه اصلا گریه نکردی... بچم فقط وقتی حوصلت سر میره می خوای بلند شی که یهو میفتهی رو پاتش بهونه موتورمیاری و بابامهدی و باباجون میبرنت موتورو انگار نه انگارواکسن زدی خدا رو شکر این نوبت واکسنش هم تموم شد دیگه رفت تا 6 سالگی.
هورااااااااااااااااااااااااااا
ااندر احوالات سه روزه واکسنی طاهای صبورمن
آخی نیکان خونه بابابزرگ واکسن زده بودبی تابی میکرد
توکیفت اینجاکوکه اماخبرازفردانداری
یه دلبری ساده بین مادروپسر
حمام قبل ازواکسن
اینجامنتظریم نوبتت بشه
اینجاهم واکسن زدی و رفتی آب بازی
مردمن صبوری کن داری مردمیشی
یه عکس فانتزی از دایی احمد
حرف های من با پسرم
سلام پسر خوبه صبوره من. الهی بمیرم که پایه مخملیه بولوریت درد می کنه نفسم. مامانی جون معذرت می خوام. منو ببخش که بردمت دکتر بهت واکسن زد. مامان جون می دونم که خیلی دردت اومد ولی پسرم واکسن واسه همه یه بچه ها لازمه. دیدی که چند تا نی نی دیگه هم اومده بودند و واکسن زدند. واکسن باعث میشه که وقتی بزرگ شدین دیگه مریض نشین.
قربونت برم نفسم قلب مامان